رفتار شناسی امام علی در امر ازدواج و شيوه همسرداري
يکي از مسائلي که در قرآن و روايات اسلامي بدان سفارش و تأکيد شده، امر مقدس ازدواج است. که متأسفانه در وضعيت کنوني، با ايجاد رسمهاي غلط و تشريفات و تجملات، به يک مشکل پيچيده تبديل شده است.
اين مشکل پيچيده و جادّه صعبالعبور براي جوانان، زماني هموار ميشود که در عمل واقعاً شيعه و پيرو مولاي متقيان علي (ع) باشيم.
رواياتي که بيانگر شيوه ازدواج حضرت علي (ع) است متعدد و گوناگون ميباشد و همه آنها حاکي از کمال سادگي آن ميباشد. ما در اينجا براي آنکه جوانان، از شيوهي امام علي (ع) در ازدواج پيروي کنند، به ذکر چند روايت که نشانگر آن شيوه است ميپردازيم.
- پاسخ مثبت به خواستگاري علي (ع)
امام باقر (ع) فرمود:
«ابوبکر نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: اي رسول خدا! فاطمه (س) را به ازدواج من درآور» پيامبر (ص) از او روي گردانيد. عمر بن خطاب نيز خواستگاري کرد و با بياعتنايي پيامبر (ص) روبهرو شد. عمر و ابوبکر نزد عبدالرحمان بن عوف آمدند و گفتند: تو ثروتمندترين مرد قريش هستي، اگر به حضور رسول خدا بروي و از فاطمه (س) خواستگاري کني، خداوند بر مال و شرافتت ميافزايد. عبدالرحمن نزد پيامبر (ص) آمدو خواستگاري کرد، پيامبر (ص) از او نيز روي گردانيد. عبدالرحمن نزد عمر و ابوبکر آمد و گفت: با من همانگونه برخورد کرد، که با شما برخورد نمود.
عمر و ابوبکر نزد علي (ع) آمدند، آن حضرت در آن هنگام، نخلستاني را آبياري ميکرد، به حضرت گفتند: ما خويشاوندي تو به رسول خدا (ص) و تقدم تو در قبول اسلام را ميدانيم، به اين خاطر، اگر به حضور پيامبر (ص) بروي و از دخترش فاطمه (س) خواستگاري کني، خداوند بر مقام معنوي تو ميافزايد. حضرت علي (ع) از آنجا حرکت کرد و غسل نمود و لباس قطري پوشيد و سپس دو رکعت نماز خواند و به حضور پيامبر (ص) آمد و گفت: «اي رسول خدا! فاطمه (س) را همسر من گردان». پيامبر (ص) بيدرنگ فرمود:
«او را همسر تو گردانيدم، چه چيز را مهريّهي او قرار ميدهي؟» علي (ع) عرض کرد: «شمشير و اسب و زره و شترآبکش دارم، بهعنوان مهر ميپردازم».
پيامبر (ص) فرمود:
«شمشير و شتر آبکش و اسب، براي تو لازم است، زيرا تو با مشرکان ميجنگي و مرد جنگ هستي که نياز به آنها داري، فقط زره ميماند که من آن را بهعنوان مهريّهي زهرا (س) ميپذيرم». علي از نزد پيامبر (ص) بيرون آمد و زره خود را به 480 درهم قطري فروخت و آن مبلغ را آورد و به رسول خدا (ص) تحويل داد، پيامبر (ص) نه از مقدار آن پرسيد و نه علي (ع) از مقدار آن خبر داد. رسول خدا (ص) کفي از آن پول برداشت و به مقداد داد و به او فرمود:
«با اين پول جهيزيّه عروسي فاطمه را خريداري کن و از عطريّات بيشتر، تهيّه کن» مقداد به بازار رفت و چند قلم از لوازم زندگي خريد و به حضور پيامبر (ص) آورد.[1]
- مراسم ازدواج علي (ع) در مسجد
اوج قداست ازدواج در جايي است که پيامبر (ص) فرمود:
«اَعلِنوا هذا النِّکاح، وَاجعَلوه فِي المساجِدِ؛ مراسم (عقد) ازدواج را آشکار کنيد و آن را در مسجدها برگزار نماييد».
هنگامي که پيامبر (ص) به خواستگاري علي (ع) از دخترش فاطمه (س) پاسخ مثبت داد، به مسجد آمد و به بلال حبشي فرمود:
«مهاجران و انصار را به مسجد فراخوان». بلال آنها را به مسجد فراخواند، همهي آنها در مسجد اجتماع کردند. پيامبر (ص) بر پلّهي اوّل منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثنا فرمود:
«اي مردم! اکنون جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد که خداوند فرشتگاني را در بيتالمعمور آسمان جمع کرده و همهي آنها را گواه گرفته که کنيزش فاطمه دختر رسول خدا را به ازدواج بندهاش علي بن ابي طالب درآورد و به من فرمان داده تا در زمين، فاطمه را به ازدواج علي درآورم و شما را بر آن گواه بگيرم».
سپس نشست و به علي (ع) فرمود:
«برخيز و خودت خطبهي ازدواج را بخوان». علي (ع) پس از حمد و ثنا و درود بر پيامبر (ص) و سپاسگزاري از خدا در برابر نعمتهايش و … فرمود:
«رسول خدا، دخترش فاطمه را به ازدواج من درآورد و اين زره را مهر او قرار داد و من به اين ازدواج راضي شدم، از او بپرسيد و گواهي دهيد».
مسلمانان از رسول خدا (ص) پرسيدند: آيا فاطمه را همسر علي (ع) نمودي؟
پيامبر فرمود: «آري».
گفتند: خداوند اين عقد را براي آنها مبارک کند و زندگي آنها را با رشتهي محبّت پيوند دهد.[2]
جالب اينکه طبق بعضي از روايات وليمهي عروسي علي (ع) و حضرت زهرا (س) نيز در مسجد داده شد. وقتي که غذا آماده شد، پيامبر (ص) دستور داد شخصي به پشت بام خانهاش برود و با صداي بلند بگويد: «دعوت رسول خدا را اجابت کنيد» مسجد را با پوست حيوانات حلال گوشت فرش کردند. بيش از چهار هزار نفر مرد و بسياري از زنان مدينه، به مسجد آمدند و غذاي آماده شده آبگوشت بود، دسته دسته ميآمدند، ميخوردند و ميرفتند.[3]
- شاباش عروسي
جابر بن عبدالله انصاري ميگويد: نزد امّايمن (از بانون بسيار پاک و بافضيلت عصر پيامبر (ص)) رفتم، ديدم گريه ميکند، پيامبر (ص) در آنجا بود و به او فرمود:
«چرا گريه ميکني؟ خدا چشمانت را نگرياند»
امّ ايمن گفت: گريهام از اين روست که به خانهي يکي از انصار، که عروسي دخترش بود، رفتم. گردو و شيريني بر سر عروس شاباش ميکردند ولي در عروسي فاطمه و علي (که ساده برگزار شد) چيزي شاباش نشد. پيامبر (ص) فرمود:
«اي امّايمن! گريه نکن! سوگند به خداوندي که مرا به کرامت، مبعوث نموده و مخصوص رسالت گردانيده، من فاطمه را همسر علي نکردم، بلکه خداوند در بالاي عرش، اين کار را کرد و من راضي نشدم مگر بعد از رضايت علي و علي راضي نشد مگر بعد از رضايت من و من راضي نشدم مگر بعد از رضايت فاطمه و فاطمه راضي نشد مگر بعد از رضايت پروردگار جهانيان. اي امّايمن! هنگامي که خداوند فاطمه را به ازدواج علي درآورد، به فرشتگان مقرّب خود فرمان داد به گرد عرش درآيند، آنها که جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل همراهشان بودند، به گرد عرش اجتماع کردند. خداوند به حوريهاي بهشت فرمان داد، خود را بيارايند و فرمان داد، بهشت، آراسته گردد. خواستگار حضرت زهرا خداست و گواهان ازدواج او، فرشتگان مقرّب الهي هستند. سپس به درخت «طوبي» فرمان داد آنچه دارد بر سر فرشتگان فرو ريزد (و شاباش کند) درخت طوبي مرواريد تازه و درّ سبز و ياقوت سرخ با درّ سفيد بر آنها شاباش کرد. فرشتگان براي چيدن آن جواهرات درخشان، از همديگر پيشي ميگرفتند و ميگفتند: اين از شاباش عروسي فاطمه دختر محمد است».[4]
- توجه دادن به معنويات
مراسم ساده و مهريهي اندک ازدواج حضرت زهرا (س) و علي (ع) که يک برنامهي اسلامي و انقلابي برخلاف رسوم باطل و تشريفات آن عصر بود، زمينه را براي يک عدّه از انسانهاي شکست خورده فراهم نمود، تا به گوش همديگر وسوسه کنند که؛ چرا پيامبر (ص) چنين ازدواج سادهاي را پذيرفت؟ چرا او و دخترش در ميان آنهمه اشراف و ثروتمندان قريش، علي (ع) را برگزيدند؟ حتي توسط زنها به شخص حضرت فاطمه (س) گفتند: چرا به چنين مهريّهي اندک و همسر فقير راضي شدي؟
گستاخي آنها به جايي رسيد که جمعي از قريش به حضور پيامبر (ص) آمده و گفتند: اي رسول خدا! براستي فاطمه را به مهر اندک، به علي تزويج نمودي.
پيامبر (ص) در پاسخ فرمود:
«من او را تزويج نکردم، بلکه خداوند در کنار درخت طوبي (در بهشت) او را همسر علي نمود و فرشتگان در ازدواج او حاضر شدند و خداوند به درخت طوبي فرمان داد تا ميوههاي خود را (بهعنوان شاباش عروسي) فرو ريزد. آن درخت، گوهر و ياقوت و زبرجد سبز، فروريخت، حوريان بهشتي براي برچيدن آنها از همديگر پيشي ميگرفتند و آن فرشتگان، تا روز قيامت، آن برچيدهها را به هم هديه ميدهند و افتخار ميکنند و ميگويند: اينها شاباش عروسي فاطمه دختر رسول خدا است».
وقتي که شب عروسي فرا رسيد، رسول خدا (ص) قطيفهاي را بر پشت استر خود افکند و به فاطمه (س) فرمود، تا سوار بر استر گردد، در حالي که سلمان افسار استر را گرفته بود و بلال حبشي در پشت سر بود حرکت ميکردند در بين راه زمزمهي مخصوصي شنيد و متوجّه شد که جبرئيل و ميکائيل با هفتاد هزار فرشته، براي بدرقهي زهرا (س) حاضر شدهاند. پيامبر (ص) فرمود:
«چه موجب شده که به زمين فرود آمدهايد؟»
گفتند: آمدهايم تا فاطمه دختر رسول خدا را براي بردن به خانهي داماد، بدرقه کنيم.
در اين هنگام، جبرئيل و ميکائيل و همهي فرشتگان حاضر تکبير گفتند، رسول خدا (ص) نيز تکبير گفت، از اين رو تکبير گفتن در عروسيها سنّت گرديد.[5]
پيامبر اکرم (ص) دخترش فاطمه (س) را نيز وقتي که سخن از فقر علي (ع) و مهريّه اندک به ميان ميآمد، به امور معنوي و مقام ارجمند علي (ع) در پيشگاه خدا متوجه مينمود.[6]
اين شيوهي گفتار رسول خدا (ص) براي آن بود که غول ماديت و زرق و برق دنيا را بشکند و به آنان که تصميم بر ازدواج ميگيرند، تفهيم کند که به امور معنوي توجّه کنند و آن را در ازدواج، ملاک و هدف قرار دهند و در امور مادي تشريفات و تجمّلات و مهريههاي سنگين را کنار بگذارند.
- کمک در راه اطاعت
در تاريخ آمده، رسول خدا (ص) روز بعد از عروسي اميرمؤمنان علي (ع) با حضرت زهرا (س) نزد آنها رفت و تبريک گفت، سپس به علي (ع) فرمود:
«همسرت را چگونه يافتي؟» علي (ع) در پاسخ گفت:
«نِعمَ العُون عَلي طاعةِ اللهِ؛ همسرم بهترين کمک من در راه اطاعت از خداست.»
و از فاطمه (س) نيز همان سؤال را کرد، حضرت زهرا (س) عرض کرد: «شوهرم را بهترين شوهر يافتم».[7]
- توجه به خصلتهاي عالي انساني
بزرگان، در انتخاب همسر، خصلتهاي عالي انساني را بيشتر مورد نظر قرار ميدادهاند از اين رو که آنها به فرزندان آينده و قانون وراثت توجه داشتند، بر همين اساس هيچگاه زيبايي روح، را فداي زيبايي اندام ظاهري نميکردند، به همين خاطر اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود:
«از ازدواج با زنان کم عقل دوري کنيد، چراکه همنشيني با آنها بلا است. و فرزند آنها دچار تباهي است».[8]
لذا، پس از شهادت حضرت زهرا (س) وقتي اميرالمؤمنين علي (ع) خواست با زني ازدواج کند، به برادرش عقيل که نسب شناس بود، فرمود:
«زني را که از خاندان شجاع باشد، براي من خواستگاري کن». عقيل پرسيد: چنين زني را براي چه ميخواهي؟
امام علي (ع) فرمود:
«براي اينکه فرزندي شجاع از او متولد گردد».
عقيل، امّ البنين را که در کمالات و فضائل، بهرهي کافي داشت و از خاندان شجاع «بني کلاب» بود، خواستگاري کرد، ثمره اين ازدواج، چهار فرزند رشيد بود که يکي از آنها حضرت عباس (ع) است، که هر چهار نفر در کربلا قهرمانانه با دشمن جنگيدند تا به شهادت رسيدند.[9]
تقسيم کار
خدمت شوهر به زن و زن به شوهر، از عبادات بسيار مهم و داراي پاداشهاي بسيار در پيشگاه الهي است.
با توجه به اينکه خدمت متقابل زن و شوهر، داراي ارزش بسيار است. بسيار شايسته است، بلکه لازم است، زن و شوهر کارهاي خانه و بيرون خانه را تقسيم کنند. و گاهي در موارد لازم همديگر را کمک کنند. ولي کار اصلي هرکدام مشخص باشد.
حضرت زهرا (س) وقتي به خانهي شوهرش امام علي (ع) آمد، در مورد تقسيم کار، سخن به ميان آوردند. سپس به حضور رسول خدا (ص) آمدند تا آن حضرت بين آنها داوري کند و هرکدام را براي کارهاي لازم موظّف نمايد.
پيامبر (ص) چنين قضاوت کرد که کارهاي داخل خانه را، حضرت زهرا (س) به عهده بگيرد و کارهاي بيرون خانه، به عهدهي علي (ع) باشد.
هردو به اين قضاوت خشنود شدند و امّا ناگفته نماند که گاهي به خاطر مهمان يا امور ديگر، کارهاي خانه زياد ميشود، بسيار شايسته است که شوهران، همسران خود را در خانه، کمک کنند.
امام صادق (ع) فرمود:
«امير مؤمنان علي هيزم فراهم ميکرد و آب ميکشيد و خانه را جارو مينمود و فاطمه، گندم يا جو را با آسياي دستي آرد ميکرد، سپس خمير مينمود و سپس نان ميپخت».[10]
همچنين روايت شده:
روزي پيامبر (ص) به خانهي فاطمه (س) آمد. ديد علي (ع) و فاطمه (س) با هم مشغول آسيا کردن گاورس (که دانههايش نظير ارزن است) ميباشند، فرمود:
«کداميک از شما خستهتر هستيد؟»
علي (ع) عرض کرد: «فاطمه از من خستهتر است».
پيامبر (ص) به جاي فاطمه نشست و به علي (ع) در آسيا کردن، کمک کرد.[11]
و با اين شيوه، اين درس را، به همهي بستگان زن آموخت که اگر بانويي را ديديد که کارهاي خانهاش بسيار و دشوار است، به او کمک کنيد و با کمک خود مقداري از فشار کار را بکاهيد.
معني رضايت زن و شوهر و صميميّت در کانون خانواده را بايد از خانوادهاي ياد گرفت که در طول 9 سال، با اينکه در فقر و شرائط سخت ميزيستند، فاطمه (س) حتي يکبار از علي (ع) نافرماني نکرد و يکبار او را نرنجانيد. علي (ع) نيز هرگز موجب خشم فاطمه (س) نشد و حتي يکبار او را به کاري مجبور نساخت.
وجود فاطمه (س) شادي آفرين کلبهي امام علي (ع) بود و يک نگاه علي (ع) به قامت فاطمه (س) همه غمها و اندوههاي علي (ع) را ميزدود.
مولاي متقيان علي (ع) چنين ميفرمايد:
«فَوَاللهِ ما اغضَبْتُها ولا اَکرَهتُها علي امرٍ حتي قَبَضَها اللهُ عزَّ وجل اِلَيهِ ولا اَغضَبتَنِي ولا عَصَت لي اَمراً ولَقَد کُنتُ اَنظُرُ اليها فيُکشفُ عنِّي الهُمُومَ والاحزانَ؛ سوگند به خدا، هيچگونه فاطمه (س) را خشمگين نکردم و هرگز تا آخر عمر او، او را به کاري، مجبور نساختم و او نيز هيچگاه مرا ناراحت نکرد و هيچگاه از اطاعت من سرپيچي ننمود و من هرزمان به او نگاه ميکردم، همهي اندوهها و رنجهايم برطرف ميشد».[12]
- تعاون زن و شوهر
در شيوهي زندگي امام علي (ع) آمده:
عصر خلافت آن حضرت بود، يکي از بانوان آن عصر ميگويد: ديدم آن حضرت باري بر دوش نهاده و با شوق و علاقه به سوي خانه ميبرد. گفتم: داخل بار چيست؟
فرمودند: «خرما است» سپس فرمودند: «آيا نميخوري»، گفتم: نه ميل ندارم. عرض کردم: آن را به من بده، من به خانه برسانم.
فرمود:
«اَبُوالعَيالِ اَحَقُّ بِحملِه؛ سرپرست خانواده، شايستهتر است که آن را به سوي خانوادهاش، حمل کند».[13]
توصيه به محمّد حنفيّه
اميرالمؤمنين علي (ع) به پسرش محمّد حنفيه، در مورد همسر او، فرمود:
«در هرحال با او مدارا و رفاقت کن و همنشين شايستهاي براي او باش، تا زندگيت باصفا گردد».[14]
در فرازي از آيه 19 سوره نساء ميخوانيم:
(وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا)؛
با همسران خوشرفتاري کنيد، حتي اگر به جهاتي از همسران خود رضايت کامل نداريد و بر اثر اموري، آنها به نظر شما خوشآيند نباشند فورا تصميم به بدرفتاري يا جدايي نگيريد، ممکن است که شما در تشخيص خود اشتباه کنيد، پس با آنها مدارا نماييد، چه بسا آنچه را شما نميپسنديد خداوند در آن سود و برکت فراوان قرار داده باشد».
يک داستان
روزي اميرالمؤمنين به خانه آمد، ديد که حضرت فاطمه (س) مريض و تبدار است. سر خانم را به دامن گرفت و به رخسار او نگريست. اشک از ديدگان مبارکش جاري بود. چون زهرا (س) کمي به هوش آمد، امام فرمود: «چه ميل داري از من بطلب!» عرض کرد: «چيزي نميخواهم». دوباره امام اصرار کرد، عرض کرد:
«چيزي نميخواهم، پدرم رسول خدا فرمود: از شوهرت علي هرگز چيزي مخواه که مبادا خجالت بکشد» فرمود:
«به حق من، آنچه ميخواهي بگو» عرض کرد: «حالا که قسم دادي، اگر اناري باشد خوب است». امام از منزل بيرون آمد و جوياي انار شد، عرض کردند: فصل انار گذشته لکن براي شمعون يهودي از طائف مقداري انار آوردهاند.
امام خود را به در خانهي شمعون رسانيد و در زد. شمعون بيرون آمد و با تعجب عرض کرد: چه باعث شده که در خانهام تشريف آوريد؟ حضرت فرمود: «شنيدهام از طائف اناري برايتان آوردهاند چنانچه از آن باقي باشد يکي را به من بفروش که براي بيمار عزيزي ميخواهم».
عرض کرد: فدايت شوم! آنچه بود فروختم. حضرت فرمود:
«در خانه جستجو کن شايد باقي مانده باشد». عرض کرد: اطمينان دارم که نيست. زوجهاش پشت در ايستاده بود، گفت: اي شمعون! يک انار ذخيره در خانه است. آنگاه انار را به در خانه آورد و حضرت چهار درهم عوض آن به شمعون داد. شمعون گفت: قيمت نيم درهم است. فرمود: «چون عيالت انار را ذخيره کرده بقيه از براي او باشد». انار را برداشت و به سوي خانه رهسپار شد در اثناي راه، نالهي غريبي شنيد و به طرف صدا رفت تا داخل خرابهاي شد. ديد کوري مريض و غريب از شدت ضعف مينالد. حضرت در بالين او نشست و سر او را در کنار گرفت و جوياي احوالش شد. مريض عرض کرد: اي جوان صالح! از اهل مدائن هستم و قرض فراواني دارم آمدم به اين منطقه شايد امير مؤمنان براي قرضم علاجي نمايد که مريض شدم. امام فرمود: «چه ميل داري؟» عرض کردم اگر انار باشد مايلم. حضرت فرمود: «يک انار در اين شهر بود که براي بيماري تحصيل کردهام لکن تو را محروم نميکنم». پس انار را دو نيم کرد و نصفي را به مريض داد و نصف ديگر را براي فاطمه (س) برداشت. آنگاه فرمود: «چه ميل داري؟» عرض کرد: اگر نصف ديگر را احسان نمايي ممنونم. حضرت سر به زير انداخت و به نفس خود خطاب کرد: «اي علي! اين مريض در خرابه غريب و تنهاست و سزاوار رعايت است. شايد خداوند به جهت فاطمه وسيلهي ديگري فراهم نمايد». پس نصف ديگر انار را به او داد تا تمام شد. مريض امام را دعا کرد و امام رهسپار خانه شد اما در اين فکر بود که جواب فاطمه (س) را چه بگويد. متحيرانه آمد تا به در خانه رسيد. از داخل شدن به خانه حيا کرد لذا سر از در خانه داخل برد که ببيند فاطمه (س) خواب است يا بيدار ديد فاطمه (س) تکيه کرده و عرق نموده و طبقي از انار فوقالعاده نزدش است و تناول ميکند. خوشحال، داخل خانه شد و از واقعه جويا شد. فاطمه (س) عرض کرد: «يا ابن عمّ! چون تشريف برديد زماني نکشيد که ناگاه در را زدند. فضه رفت و ديد که شخصي است که به در خانه طبقي انار آورده است و به او گفت: اين طبق انار را اميرالمؤمنين براي فاطمه فرستاده است.[15]
[1]. کشف الغمه، ج 1، ص 497.
[2]. کشف الغمه، ج 1، ص 484.
[3]. اعيان شيعه.
[4]. (ازدواج و شيوه همسرداري، ص 103)، مناقب ابن مغازلي شافعي، ص 342.
[5]. ذخائر العقبي طبري، ص 32 و 108.
[6]. فروع کافي، ج 5، ص 378.
[7]. بحار ج 43، ص 117.
[8]. وسائل الشيعة، ج 14، ص 56.
[9]. منتهي المقال مامقاني، ج 3، ص 70.
[10]. بحار ج 43، ص 151.
[11]. بيت الاحزان، ص 40.
[12]. بيت الاحزان محدث قمي، ص 63.
[13]. الغارات، ج 2، ص 89 و 339.
[14]. وسائل الشيعه ج 14، ص 120.
[15]. مجالس المتقين شهيد ثالث، ص 241.