دقت در بیت المال

مهدی (زین الدین)  به قم نمی آمد،مگر برای انجام مأموریتی و سر راهش،از من که مادرش بودم  و همسر و فرزندش نیز حالی می پرسید! در یکی از همین مأموریتها به قم، چیزی نگذشت که با عجله کفش و کلاه کرد که برود.

گفتم کجا؟

گفت:وقت کم است باید برگردم خط. _پس زن و بچه ات چی؟

به آنها هم سری می زنم…

پس مرا به بازار ببر تا برای بچه ات چیزی بخرم. نه بهتر است شما با تاکسی بیایید.

  با تعجب گفتم: بازار که سر راه توست!

با معصومیت خاصی گفت: ولی مادر! این ماشین دولتی است و استفاده شخصی از آن صحیح نیست.

همین مقدار که شما درش را باز و بسته می کنید و روی صندلی اش می نشینید، موجب استهلاکش می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه