هفتمین مروارید نهج البلاغه (گوش های بسته)

خطبه چهارم نهج البلاغه متن وترجمه
و من خطبة له عليهالسلام و هي من أفصح كلامه عليهالسلام و فيها يعظ الناس و يهديهم من ضلالتهم و يقال إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير بِنَا اِهْتَدَيْتُمْ فِي اَلظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ اَلْعَلْيَاءِ
و از خطبههاى آن حضرت است اندرز به مردم (حضرت اين سخن را بعد از كشته شدن طلحه و زبير در برابر گروهى از مردم قريش كه با وى مخالفت مىنمودند ايراد فرمود: و از فصيحترين سخنان آن حضرت است). هنگامى كه در تاريكى گمراهى و نادانى بوديد با راهنمايى ما رهايى يافتيد و به راه راست گام نهاده و به سوى روشنايى شتافتيد، و جامۀ بزرگى و سيادت و سعادت براى خويش بافتيد
و مثل كسى كه بر روى كوهان شتر سوار باشد به مقام رفيع نايل آمديد (سيادت و بزرگى بدست آورديد)
وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ اَلسِّرَارِ
و به يارى ما از شب تاريك به سپیده دم روشن رسيديد (و بواسطۀ طلوع آفتاب ديانت ما اهلبيت از تيرگي هاى شبهاى آخر ماه (شرك) داخل روشنائى (توحيد) گرديديد)
وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ اَلْوَاعِيَةَ
كر(ناشنوا) باد گوشى كه فرياد حق وپند واندرز را نشنود(كر باد گوشى كه بانگ رسا و پرطنين الهى و احکام الهی را نشنود)( كر شود گوشى كه از فرياد رهنما پند نگرفته (تدبّر در سخنان او نكند، اين نفرين بر كسانى است كه از راه حقّ اعراض نمودند مانند طلحه و زبير و معاويه، راهزن دين مسلمانان بوده ايشان را گمراه كردند)
وَ كَيْفَ يُرَاعِي اَلنَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ اَلصَّيْحَةُ
آن كس كه بانگ بلند گوش او را كر ساخته چگونه صداى آرام و نرم را تواند شنيد
(و گوشى كه از صداى رسا (كلمات خدا و سخنان حضرت رسول) سنگين و كر گشته چگونه مىشنود صداى آهسته را؟ (در صورتيكه موعظه و پند خدا و رسول در ايشان تأثيرى نكرد، البتّه آواز و پند من اثرى نخواهد داشت)
رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ اَلْخَفَقَانُ
آرام و استوار باد دلى كه از ترس پروردگار لرزان است (دلى كه از ترس خدا لرزان است هميشه پايدار و با اطمينان است)
مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ اَلْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ اَلْمُغْتَرِّينَ
من همواره در انتظار عواقب خیانت ها و عهد شكنى شما بودم، و علامت فريبخوردگان را در چهرۀ شما مىديديم.
(من همواره منتظر سرانجام حيلهگرى شما مردم بصره بودم، و نشانههاى فريب خوردگى را در شما مىنگريستم.)
حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ اَلدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ اَلنِّيَّةِ
ظاهرا راه دينداران را مى پيموديد، ولى در باطن چيز ديگرى بوديد. صفاى باطن من درون شما را برايم آشكار كرد
(تظاهر به ديندارى شما، پردهاى ميان ما كشيد ولى من با صفاى باطن درون شما را مىخواندم.)
(طورى وانمود مىكرديد كه در راه دينداران حركت مىكنيد، اما ظاهرتان با باطنتان متفاوت بود و نفاق مى ورزيديد. با پاكى و صفاى باطنى خويش نيات درونى شما را مىخواندم، اما به حكم ظاهر در مورد شما قضاوت مىنمودم)
أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ اَلْحَقِّ فِي جَوَادِّ اَلْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لاَ دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لاَ تُمِيهُونَ
شما را از وادى ضلالت در آوردم، و براه راست وادارتان كردم، در وقتى كه دور هم بوديد و رهنما نداشتيد، و چاه مىكنديد و بآب نمىرسيديد(در آن موقع كه از هر سو دنبال گمراهى بوديد نشانههاى راه حق را براى شما به پا داشتم و اين در حالى بود كه همگى سرگردان بوديد، راهنمايى نداشتيد و براى رفع عطش چاه مىكنديد ولى آبى نمىيافتيد)
اَلْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ اَلْعَجْمَاءَ ذَاتَ اَلْبَيَانِ
امروز ما و شما بر راه حقّ و باطل مصادف شديم (من بر راه حقّ و شما بر راه باطل)
(امروز حق و باطل آشكار است و راه عذر بسته)
عَزَبَ رَأْيُ اِمْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي
هر كس با من به مخالفت پردازد روى سعادت به خود نخواهد ديد
هر كه با من ستيزد و به راهى ديگر رود بى شك پريشان و پشيمان شود
دور باد رأى آن كه با من مخالفت كند. و آن كه راه خلاف برود روى رستگارى نبيند
مَا شَكَكْتُ فِي اَلْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ
از آن روزى كه حق را شناختم، به آن شك نكردم
زيرا از آن روزى كه با حق آشنا شدم در آن دو دل نگرديدم
لَمْ يُوجِسْ مُوسَى عليهالسلام خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ اَلْجُهَّالِ وَ دُوَلِ اَلضَّلاَلِ
ترس حضرت موسى (عليه السلام) بر خودش نبود، بلكه بر مردم نادان بود كه مبادا گمراهان با نيرنگ بر آنها امير شوند
(موساى كليم اللّه بر جان خويش نمي ترسيد بلكه ترسش از اين بود كه مبادا جهّال و دولتهاى ضلال بر حق چيره شوند (همانطور من هم ميترسيدم خلفاى جور كه بمنزلۀ فراعنۀ امّتند حق را پايمال كنند)
اَلْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ
امروز حق و باطل آشكار است و راه عذر بسته
(امروز ما و شما بر راه حقّ و باطل مصادف شديم (من بر راه حقّ و شما بر راه باطل)
مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ
و آن كه بر لب آب نشسته ترس از تشنگى ندارد
(آنكه حق را يافته مطمئن است هرگز ترديد نمىكند، همان طور كه) اگر آب همراه كسى باشد تشنه نگردد (و تشنگيهاى كاذب كه معمولا بهنگام وحشت از فقدان آب بر انسان مستولى مىشود، بر او چيره نگردد

هفتمین مروارید نهج البلاغه (گوش های بسته)
خطبهی چهارم نهجالبلاغه، که شاید یکی از زیباترین و عمیقترین سخنان حضرت علی (ع) باشد، پس از قتل طلحه و زبیر و در برابر گروهی از مردم قریش که با ایشان مخالفت میکردند، بیان شد. این خطبه اندرزی است به تمام انسانها تا از گمراهی به سوی هدایت قدم بردارند.
حضرت علی (ع) در این سخنان فرمودند:
«به خاطر ما بود که شما از تاریکیهای جهل و فساد رها شدید و به سمت نور حق و هدایت حرکت کردید.»
این جمله تصویری است از کسانی که شب تاریک جاهلیت در آنها گرفتار بود و با ظهور اسلام و هدایت پیامبر (ص) و ائمه (ع)، به صبح روشن سعادت رسیدند. این «صبح روشن» نمادی از نور الهی است که به واسطهی حق و حقایق الهی بر جهان طلوع کرد.
گوشهای بسته و قلبهای یخزده
سپس حضرت نکتهای طلایی و بینظیر مطرح کردند، گویی مرواریدی که در اعماق دریا درخشیده و نورش را به سطح میرساند: (مروارید هفتم )
«وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ اَلْوَاعِيَةَ؛ ناشنوا باد آن گوشی که نداى حق و پند و اندرز در آن فرو نرود.»
این جمله به کسانی خطاب است که نقض بیعت کردند و در جنگ جمل با حضرت جنگیدند. حضرت علی (ع)، که نماد حقیقت است و کلامش کلام حق، میفرمایند:
«گوشی که حرف حق را نمیشنود، کر میشود.»
این کری فیزیکی نیست، بلکه کری معنوی و روحی است. این افراد حتی وقتی صدای بلند و واضحی بشنوند – صدایی که همه میتوانند آن را درک کنند – باز هم نمیفهمند و نمیپذیرند. این وضعیت ناشی از بسته بودن قلب و ذهن آنهاست. قرآن کریم نیز در سورهی بقره، آیهی ۱۰، میفرماید:
«… صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ.»
این آیه دقیقاً همان مفهوم را توصیف میکند که حضرت علی (ع) در این جمله بیان کردند: کسانی که گوشهایشان برای پیامهای الهی بسته شده، هرچند صدای بلندی بشنوند، اما نمیفهمند و به راههای خدا بازنمیگردند.
صدای بلند و صدای آرام
حضرت در ادامه میفرمایند:
«وَ كَيْفَ يُرَاعِي اَلنَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ اَلصَّيْحَةُ؟»
(یعنی کسی که از صدای بلند و واضح کر شده است، چگونه میتواند صدای آرام و نرم را بشنود؟)
حضرت علی (ع) کلام خدا و پیامبر او را به صدای بلند، و فرمان خودش را به صدای خفیف تشبيه کردهاند. حضرت میفرمایند:
«آدمی که قرآن و کلام خدا و پیامبر اکرم (ص) در او اثر نکرده، معلوم است که سخن من که در درجهی بعد از کلام خدا و پیامبر است، در او اثر نخواهد داشت.»
انسان به حسب فطرت به گونهای است که در مقابل حق تسليم میشود. اما گاهی در قساوت به جایی میرسد که دیگر هیچ کلام حقی در او اثر نمیکند. قرآن دربارهی بنیاسرائیل میفرماید:
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً…»
دل شما به قدری قساوت پیدا کرده و سخت شده که مثل سنگ شده یا سختتر از آن. بعضی سنگها هستند که نهرهای آب از آنها جاری میشود، برخی دیگر میشکافند و آب بیرون میآید، و برخی از ترس خدا سقوط میکنند. اما این قلبها، حتی به آب زلال حقیقت هم واکنشی نشان نمیدهند.
ناشنوندگان حق و نقش آنها در جامعه
ناشنوندگان حق نه تنها خودشان به پیامهای حق گوش نمیدهند، بلکه مانع از شنیدن دیگران نیز میشوند. قرآن کریم دربارهی این دسته از افراد بسیار دقیق صحبت کرده و میفرماید:
«أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ.»
این ناشنوا بودن نوعی مجازات الهی است که بر کسانی وارد میشود که شایستگی دریافت حقیقت را ندارند. مشکل اصلی این است که این افراد نه تنها پیام حق را نمیپذیرند، بلکه فرهنگ شنیدن را در جامعه تخریب میکنند.
حتی در زمان پیامبر (ص)، مشرکان مکه زائران خانهی خدا را وادار میکردند که پنبه در گوششان بگذارند تا صدای او را نشنوند. حال سوال این است که چگونه باید با این گروه برخورد کرد؟
بر اساس آیه 23 سوره انفال:
«وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ…»
اگر خدا خیری در آنان مییافت، شنواشان میساخت. اما اگر هم آنان را شنوا میساخت، باز هم برمیگشتند و رويگردان میشدند.
ما باید از بخشی از مخاطبان ناامید شویم و روی کسانی تمرکز کنیم که حاضر به شنیدن و پذیرش حق هستند. خدای متعال به پیغمبرش میفرماید:
وقتی کسی نمیخواهد بشنود، تلاش برای متقاعد کردن او بیفایده است. بنابراین، بهتر است این افراد را رها کنیم و به سراغ کسانی برویم که مایل به گوش دادن و فهمیدن هستند.
انواع شنوندگان در جامعه
قرآن کریم به معرفی انواع شنوندگان میپردازد. برخی از مردم مثل «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» هستند که بهترین حرف را میشنوند و از آن پیروی میکنند. این افراد هدایتشان شده و خردمندان جامعه به شمار میآیند.
اما برخی دیگر مثل «الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِل» هستند که زودترین حرف غلط را میپذیرند. ناشنوندگان حق، ویژگی خاصی دارند؛ آنها «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ» هستند. یعنی حرفهای دروغ و باطل را دوست دارند و خیلی زود آن را میپذیرند.
دقت کنید! امروزه در جوامع، افرادی وجود دارند که در شبکههای ماهوارهای، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، به دلیل منافعی، تلاش میکنند حقایق را به اشتباه نشان دهند یا شبهه ایجاد کنند. این افراد واقعیتها را وارونه به تصویر میکشند و جالب اینجاست که مخاطبین زیادی هم دارند که زود میپذیرند و بیشتر حرفهای غلط و بدون اساس را دوست دارند و پیگیری میکنند. اما وقتی صحبت از حق میشود و نور حقیقت بیان میشود، خیلی سریع از کنارش رد میشوند و آن را نادیده میگیرند. انگار گوشهایشان فقط برای جذب حرفهای اشتباه، غلط و شایعه و دروغ طراحی شده و از حق و حقیقت گریزانند.