ششمین مروارید نهج البلاغه(عهد علماء)

ششمین مروارید نهج البلاغه (عهد علماء)
خطبه سوم نهج البلاغه (خطبه شقشقیه)، یکی از دردناکترین و صادقانهترین سخنان حضرت علی (ع)، به واقعیتها و غمهای دوران پس از رحلت پیامبر (ص) اشاره دارد و نشان میدهد که پذیرش خلافت برای ایشان چقدر سنگین بود. حضرت علی (ع) برای جلوگیری از فتنه، در برابر ظلم سکوت کردند، اما این صبر شبها را تاریکتر کرد و قلبشان را شکست، تا اینکه پس از بیعت، مخالفتها آغاز شد و گروههای مختلف به پیمانشکنی، خروج از دین و ستم روی آوردند، حال آنکه آیات الهی را شنیده بودند اما زینت دنیا را بر حق ترجیح دادند.
و حضرت در ادامه با سوگند به خداوندی که دانه را از خاک بیرون میآورد و جانها را آفریده، فرمودند: ( مروارید ششم )
أَمَا وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ لَوْ لاَ حُضُورُ اَلْحَاضِرِ وَ قِيَامُ اَلْحُجَّةِ بِوُجُودِ اَلنَّاصِرِ
اگر مردم دورم جمع نمیشدند وحضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمىكردند هیچوقت خلافت را قبول نمیکردم.
وجالب اینکه بعد از این دلیل برای پذیرش خلافت یه نکنه طلایی و با ارزشی مطرح می کند شبیه مروارید درخشان که حضرت فرمودند:
وَ مَا أَخَذَ اَللَّهُ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ؛
و اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند،
افسار شتر خلافت را بر گردنش مىافكندم و رهايش مىكردم و در پايان با آن همان مىكردم كه در آغاز كرده بودم. و مىديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغالهاى بى ارزشتر است
معانی کلمات جمله مورد نظر :
كِظَّةِ ظَالِمٍ” (پُری شکم ظالم)
“کِظَّة” به معنای پُری شکم است که در اینجا به وضعیت ظالمان اشاره دارد که از ثروتها و منابع جامعه بهرهمند میشوند و اغلب بدون احساس تقصیر، از حقوق دیگران غافل میمانند. این عبارت، تصویری قوی از حالت شکمبارگی ظالمان است که به قیمت ظلم و ستم بر دیگران به دست آمده است. حضرت علی (ع) با اشاره به این مفهوم، به نوعی به تضاد بین ثروتهای ناعادلانه توزیعشده و محرومیت اکثریت مردم اشاره میکنند.
سَغَبِ مَظْلُومٍ” (گرسنگی مظلوم)
“سَغَب” به معنای گرسنگی و نیازمندی است که به وضعیت مظلومان اشاره دارد. این عبارت نشان میدهد که مظلومان، به دلیل ظلم و ستم، از حقوق خود محروم شدهاند و در شرایط سختی قرار دارند. حضرت علی (ع) با اشاره به این دو حالت متضاد—پُری شکم ظالم و گرسنگی مظلوم—به تضاد عمیق بین عدالت و بیعدالتی در جامعه اشاره میکنند.
َا يُقَارُّوا” (ساکت نمانند)
این عبارت به معنای عدم سکوت و بیتفاوتی است. حضرت علی (ع) تأکید میکنند که علما نباید در برابر ظلم و فقر سکوت کنند و موظفند که به دفاع از حقوق مردم و مقابله با بیعدالتی بپردازند.
اما شرح مرواردید ششم :
یکی از مهمترین نکته های کلیدی پذیرش خلافت توسط حضرت علی علیه السلام ، عهد و مسئوليتى كه خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته است را بیان کرده است .
این عهد، تعهدی الهی است که علما را مسئول حفظ عدالت و مقابله با ظلم قرار میدهد وحضرت علی علیه السلام که به فرموده رسول گرامی اسلام ؛ على بن ابيطالب اَعْلَمُ اُمَّتِى است فلذا این عهد ی بر مولا علی علیه السلام.
این عهد، در قرآن کریم نیز به صورت ضمنی و مستقیم مطرح شده است. برای مثال، در آیه 187 سوره آل عمران آمده است:
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ…
و وقتی که خداوند عهد گرفت از کسانی که کتاب داده شده بود که حتماً آن را برای مردم روشن کنید و آن را پنهان نکنید…
خداوند براى هدايت مردم، از علما و دانشمندان پيمان مخصوص گرفته است. «أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ»
این آیه نشان میدهد که عهد خداوند از علما شامل دو بخش اصلی است:
آشکار کردن حقیقت و پنهان نکردن آن. این مسئولیت، به نوعی، ناظر به نقش علما در مقابله با ظلم و فقر است.
در روایتی معروف از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آمده است:
” الْعُلَمَاءُ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ، إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَارًا وَلَا دِرْهَمًا، إِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ أَخَذَ بِهِ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ ؛
علمای دین وراث پیامبرانند؛ پیامبران نه دینار و نه درهم به ارث گذاشتند، بلکه علم را به ارث گذاشتند، و هر کس آن را بپذیرد، سهم بزرگی به دست آورده است. ”
این حدیث نشان میدهد که علمای دین نقشی مشابه پیامبران دارند و موظفند که به آموزههای اسلامی و وظایف آنان عمل کنند، از جمله دفاع از حقوق مردم و مقابله با ظلم.
مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای چه زیبا توصیف کرده است :
” کار علماء کار انبیاء است. «انّ العلماء ورثة الأنبیاء». انبیاء کارشان مسئلهگوئی فقط نبود. اگر انبیاء فقط به این اکتفا میکردند که حلال و حرامی را برای مردم بیان کنند، این که مشکلی وجود نداشت؛ کسی با اینها در نمیافتاد. در این آیات شریفهای که این قاری محترم با صوت خوش و با تجوید خوب در اینجا تلاوت کردند: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه»، این چه تبلیغی است که خشیت از مردم در او مندرج است که انسان باید از مردم نترسد در حال این تبلیغ. اگر فقط بیان چند حکم شرعی بود که ترس موردی نداشت که خدای متعال تمجید کند که از مردم نمیترسند؛ از غیر خدا نمیترسند. این تجربههای دشواری که انبیاء الهی در طول عمر مبارک خودشان متحمل شدند، برای کی بود؟ چه کار میکردند؟ «و کأیّن من نبیّ قاتل معه ربّیّون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل اللَّه و ما ضعفوا و ما استکانوا». چی بود این رسالتی که باید برایش جنگید؟ باید جنود اللَّه را برای او بسیج کرد، پیش برد؛ فقط گفتن چند جملهی حلال و حرام و گفتن چند مسئله است؟ انبیاء برای اقامهی حق، برای اقامهی عدل، برای مبارزهی با ظلم، برای مبارزهی با فساد قیام کردند، برای شکستن طاغوتها قیام کردند. طاغوت آن بتی نیست که به فلان دیوار یا در آن زمان به کعبه آویزان میکردند؛ او که چیزی نیست که طغیان بخواهد بکند. طاغوت آن انسان طغیانگری است که به پشتوانهی آن بت، بت وجود خود را بر مردم تحمیل میکند. طاغوت، فرعون است؛ «انّ فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم». این، طاغوت است. با اینها جنگیدند، با اینها مبارزه کردند، جان خودشان را کف دست گذاشتند، در مقابل ظلم ساکت ننشستند، در مقابل زورگوئی ساکت ننشستند، در مقابل اضلال مردم سکوت نکردند. انبیاء، اینند. «انّ العلماء ورثة الأنبیاء». ما اگر در کسوت عالم دین قرار گرفتیم – چه زنمان، چه مردمان، چه سنیمان، چه شیعهمان – ادعای بزرگی را با خودمان داریم حمل میکنیم. ما میگوئیم نحن ورثة الأنبیاء. این وراثت انبیاء چیست؟ مبارزهی با همهی آن چیزی است که مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرک، با کفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ این وظیفهی ماست.”
بیانات حضرت علی (علیه السلام) در خطبه درباره “پُری شکم ظالم” و “گرسنگی مظلوم”، به وضوح نشان میدهد که نقش علما در جامعه اسلامی چقدر اهمیت دارد. این عهد، شامل مقابله با ظلم و فقر و حمایت از حقوق مردم میشود. حضرت علی (ع)، با اشاره به این دو مفهوم، به نوعی نقشهای برای مسئولیتپذیری علمای دین در حفظ عدالت اجتماعی ارائه میدهند. بنابراین، علمای دین موظفند که به عنوان وارثان پیامبران، از حقوق مردم محافظت کنند و در برابر ظلم و فقر سکوت نکنند.
اگر علما در جایی فقر میبینند نباید سکوت کنند، چون فقر یعنی ظلم وجود دارد. وجود فقر در جامعه مساوی با وجود ظلم است. هر مقدار در جامعه فقر وجود دارد به همان مقدار بیعدالتی و ظلم در جامعه هست.
عالمان نباید دربرابر انحرافات و مفاسد سکوت کنند، چون سکوت عالمان و نخبگان باعث قربانی شدن مردم میشود. وقتی اینها دربرابر ظلم حاکمان و رویههای ظالمانه و ناعادلانه سکوت میکنند، درحقیقت حیثیت دین خدا را در میان مردم میبرند و باعث تشدید ظلم بر مردم و جری شدن ظالمان در جامعه میشوند.
در این رابطه خطبه توبيخ آميز حضرت ابا عبدالله حسين(ع) خطاب علما و فقيهان زمان را حتما مطالع کنید .
خطبهای که امام حسین (علیه السلام) در منا به علما و فقها خطاب کردهاند، یکی از سخنرانیهای عمیق و توبیخآمیز است که بر محور امر به معروف و نهی از منکر و نقش علما در برابر ظلم و فساد حاکمان تأکید دارد. این خطبه، با نقل ابن شعبه حرّانی در کتاب «تحف العقول» ضبط شده و با استناد به آیات قرآن، مانندسوره مائده، آيه 63 :
لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ…»،
علما را به خاطر سکوت در برابر قول الاثم (دروغگویی و فریبکاری) و اکل السحت (حرامخواری و استفاده غیرقانونی از اموال عمومی) محکوم میکند. این سکوت، نه تنها به ضرر خود علما تمام میشود، بلکه دین را نیز تحتالشعاع قرار میدهد و مردم را از دین دور میکند.
مسئولیت علما به دلیل دانش و نفوذ اجتماعی، سنگینتر است و سکوت آنان در برابر ظلم، به منزله سکوت دین تلقی میشود. طمع به امتیازات دنیوی و ترس از قدرتمندان، دو عامل اصلی سکوت علما هستند که آنان را از انجام وظیفه باز میدارد. نتایج این سکوت، گسترش فساد و ظلم در جامعه و تبدیل مردم به بردگان است، در حالی که اعتبار و اقتدار علما نیز از دست میرود.

خطبه منی
خطبه ی حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در منا :
اعْتَبِروُا ایّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ اذْ یَقُولُ: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیّونَ وَ الأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثمَ»
اى مردم! از پندى که خدا- با بد یاد کردن از علماى یهود- به اولیاى خود داده است، عبرت بگیرید؛ آنجا که گفته است: « چرا عالمان دینى و احبار، مردمان را از گفتار گناه آمیز باز نداشتند.»
و قال: «لُعِنَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ.» الى قوله: «لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ» وَ إِنّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأَنّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظّلَمَةِ الّذینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَروُنَ؛ وَ اللّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَونِ»
و خداوند میگوید: «کسانى از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند، گرفتار لعنت شدند» تا اینجا که میگوید: «آنان بد مىکردند»؛ و خدا بر آن عالمان از آن جهت عیب گرفت که از ظالمانی که میانشان بودند، امور زشت و فساد را میدیدند اما آنان را به سبب چشمداشت نعمتى از ایشان و یا ترس از قدرت آنان، از آن کارها باز نمىداشتند؛در حالی که خداوند فرموده است: «از مردمان بیم نداشته باشید و از من بترسید.»
وَ قالَ: «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الّمُوْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأمُروُنَ بِالْمَعْروُفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ». فَبَدَأَ اللّهُ بِالأمرِ بِالْمَعْروُفِ وَ النّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنّها اذا أُدّیتْ و أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها، هَیّنُها وَ صَعْبُها.
و خداوند فرموده است: «مردان مؤمن و زنان مؤمن، بعضی بر بعضی یگر ولایت دارند، به کار نیک فرمان مىدهند و از کار بد نهى مىکنند»؛ در این آیه خداوند از امر به معروف و نهى از منکر- به عنوان فریضهاى الهى- آغاز کرده است، زیرا مىدانسته است که اگر امر به معروف و نهی از منکر ادا شود و به اقامه آن توجه شود، همه کارهاى واجب محقق میگردد، چه آسان باشد و چه دشوار.
وَ ذلِکَ أَنّ الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاء الَى الإِسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَیْء وَ الْغَنائِمِ، وَ أَخْذِ الصّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فى حَقِّها.
چون امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است، همراه با جلوگیرى از ستمها و مخالفت با ستمگران، و تقسیم کردن سودها و غنیمتها، و گرفتن صدقات (زکات و …) از محلش و مصرف آنها در اموری که حق آنهاست.
ثُمّ أَنْتُمْ أَیّتُهَا العِصابَةُ، عِصابَةُ بِاْلعِلْمِ، مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللّهِ فِی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعُونَ فِى الْحَوائِجِ اذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فى الطّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلوُکِ وَ کَرامَةِ الأکابِرِ،
حال شما اى جماعت، جماعتی که به علم شهرت دارید، و به نیکى از شما یاد مىکنند، و به خیرخواهى و اندرزگویى شناختهاید، و به سبب خدا در نزد مردمان صاحب احترامید، و بزرگان از شما بیمناکند، و ناتوانان شما را بزرگ مىدارند، و آن کس که فضل و تسلطی بر او ندارید شما را بر خود برمىگزیند، آنان که از نیازمندی های خود منع شدهاند شما را به عنوان شفیع میگیرند و در راهها با هیئت شاهان و احترام سران و بزرگان گام برمىدارید.
أَ لَیْسَ کُلّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِندَکُمْ منَ الْقِیامْ بِحَقِ اللّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِهِ تَقْصُروُنَ؛ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّة
آیا همه اینها به این علت نیست که به شما امید است که برای اجرای حق خدا قیام کنید؟ اگر چه از قیام در بیشتر حقوق الهی کوتاهی کردید، چنان که حق امامان را نیز ناچیز شمردید،
فَأَمّا حَقّ الْضّعَفاءِ فَضَیّعْتُمْ وَ امّا حَقّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ.
اما حق ناتوانان را ضایع کردید درحالی که آنچه را حق خود پنداشتید آن را طلب نمودید و از آن نگذشتید.
فَلا مالًا بَذَلْتُمُوهُ؛ و لا نَفْسَاً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذى خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.
مالی را در راه خدا نبخشیدید و جانی را در راهی که خدا شما را برای آن آفریده بود به خطر نیانداختید و با قومی به خاطر خدا دشمنی نکردید.
أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ و اماناً مِنْ عَذابِهِ؛
شما به بهشت خدا و همجواری با پیامبرانش و در أمان ماندن از عذابش امید بستهاید و آن را از خداوند انتظار دارید.
لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ. لأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّه مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِها؛ وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فی عِبادِهِ تُکْرَموُنَ.
اما اى کسانى که بر خدا منت مینهید! از آن بیمناکم که کیفرى از کیفرهاى او بر شما نازل شود، زیرا که شما از کرامت خدا به منزلتى رسیدید و برترى پیدا کردید، درحالی که اولیاى خدا که به واسطه او شناخته شدهاند احترام نمیکنید و شما به واسطه انتساب به خدا در میان بندگانش تکریم میشوید.
وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمَّةُ رَسوُلِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَةٌ،
میبینید که عهدهاى خدایى (مقررات دین) شکشته شدهاند اما هیچ باکتان نیست. درحالی که اگر یکى از پیمانهاى پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید شد، و اکنون در این اندیشه نیستید که پیمان (سنت) پیامبر خدا شکسته شده است.
وَ الْعُمْی وَ الْبُکْمُ وَ الزُّمْنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلَة، لا ترْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لا مَنْ عَمِلَ فیها تُعینُونَ؛
کوران، گنگان و بیماران زمینگیر در شهرها به حال خود رها شدهاند و به حال آنان رحم نمیکنید، و به کارى که شایسته جایگاه شما است برنمىخیزید، و کسانی را هم که در حق آنان بخواهند کاری کنند یاری نمیکنید.
وَ بالادّهانِ وَ الْمُصانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.
با سازشکارى و زد و بند (ساخت و پاخت کردن) با ستمگران برای خود أمینت ایجاد کردهاید.
کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْىِ وَ التَناهِى، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.
و اینها همه وظایفى است که خدا ، از نهی کردن و اجتنابورزیدن، بر عهده شما گذاشته است اما از آن غافلید.
وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَوْنَ.
اگر گوش فرامیدادید میفهمیدید که «منزلت علما» که به آن دست یافتهاید، مصیبت شما را بزرگتر کرده است.
ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الأموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أَیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الأمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ. فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ.
چون جریان کارها و احکام باید به دست عالمان الهى باشد که امانتدار حلال و حرام خدایند، لیکن این منزلت از شما ربوده شده،
وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیّنَةِ الْواضِحَةِ.
و سبب ربوده شدن آن چیزى جز پراکندگى شما در باره حق و اختلافتان در باره سنت با وجود دلایل آشکار نیست.
وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الأذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.
و اگر شما در برابر آزار (این و آن) شکیبایى پیش مىگرفتید، و رنجها را در راه خدا تحمل مىکردید، امور دین خدا (و سیاست دینى جامعه) در دست شما قرار میگرفت، و از شما صادر میشد و به شما باز میگشت (مرجع همه امور شما بودید).
وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبَهاتِ وَ یَسیروُنَ فی الشَّهَواتِ.
اما شما با منزلتى که داشتید، ستمکاران را قدرت و استقرار بخشیدید، و کارهاى خدا را به دست ایشان سپردید، تا به شبههها عمل کنند و بر راه شهوتها و هواهاى نفس خویش پیش روند؛
سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُمْ.
سبب چیرگى ایشان، گریز شما از مرگ و خوش آمد شما از حیاتى است که ترکتان خواهد کرد.
فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفاءَ فی أَیْدِیهِم؛ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِهِ مَغْلوُبٍ.
شما ناتوانان را تسلیم سلطه ستمگران کردید که برخی از آنان را تحت سلطه و به بردگی بگیرند و برخی را با ناتوان ساختن از طلب روزی محروم کنند.
یَتَقَلَّبُونٍ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهوائِهِمْ اقْتِداءً بِالأَشرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.
امور حکومت را با رأی و دلخواه خود زیر رو کنند و به پیروی از اشرار و جرأت بر خداوند جبّار، رسوایی و ننگ هوسبازی را برخود هموار کنند.
فى کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ؛ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شاغِرَةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ.
در هر شهرى سخنرانى زبان باز بر منبر دارند و تمام سرزمین اسلام، بىدفاع زیر پایشان افتاده، و دستشان برای هرکاری همه جا باز است.
وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ، لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ؛ فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدید، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئ الْمُعیدَ.
مردمان همچون خادمان و بندگان ایشان شدند، و از دفاع از خود ناتوان ماندند؛ برخى زورگو و کینه ورزند و بر ناتوان سخت مىتازند، برخى هم فرمانروایى هستند که به خدا و قیامت اعتقادى ندارند.
فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصَدّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عامِلٍ عَلَى الْمُؤمنینَ بِهِمْ غَیْر رَحیمٍ.
شگفتا! و چرا در شگفت نشوم؟! که زمین در تصرّف مردى دغلباز و ستمکار و مالیات بگیرى ظالم است و مأموری که هیچ مهر و ترحّمى بر مؤمنان ندارد؛
فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِى بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.
و خداوند حکم کننده و قضاوت کننده است در آن چیزی که اختلاف کرده و بحث نمودیم.
اللّهُمَّ، إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنا تَنافُساً فى سُلطانٍ وَ لا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطامِ
بار الها! تو خود مىدانى آنچه از ما برآمده از سر رقابت در سلطنت و میل به افزودن کالاى دنیا نبوده است.
وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُوموُنَ مِنْ عِبادِکَ؛ وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.
بلکه از آن روست که نشانههای دین تو را ارائه دهیم و دست به اصلاح سرزمینها زنیم تا بندگان ستمدیدهات ایمن شوند و به واجبات و سنتهای نیکو و احکام دین تو عمل شود.
فَإِن لَمْ تَنْصُرُونا وَ تُنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فی إطفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، و إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.
پس اى علما! اگر شما به یارى ما برنخیزید و داد ما را ندهید، این ستمگران بر شما چیره خواهند گشت، و در خاموش کردن نور پیامبر (و از میان بردن احکام قرآن) خواهند کوشید. البته خدا ما را بس است، ما بر او توکل کردیم، و به آستان او روى آوردیم، که بازگشت همه به سوى او است.