دومین مروارید نهج البلاغه( توانایی تشخیص)

حضرت علی علیه السلام در بخشی از خطبه اول نهج البلاغه بعد از بحث خداشناسی و بیان صفات کمال و جمال الهی ، به نحوه آفریش جهان، به ویژه نحوه آفرینش انسان می پردازد و اینگونه توصیف می کند :
خداوند پاک و بینیاز، خاکهای مختلف زمین رو گردآورد: خاک سخت، نرم، شیرین و شور رو با هم مخلوط کرد و روش آب پاشید تا تمیز و خالص بشه. بعد این خاک خالص رو با رطوبت آب تبدیل به گل چسبنده کرد. حالا این گل رو شکل داد به یه موجود زندهای که دارای اجزای مختلفه: دستها، پاها، اعضا و درزهایی که هم پیوسته و هم جدا از هم هستند.
بعد خداوند این شکل رو خشک کرد تا محکم و سفت بشه، مثل سفالی که تو کوره سفت میشه. این موجود رو تا زمان مشخصی رها کرد تا کامل بشه.
سپس، از روح خودش در آن بدن گلی دميد و اون رو زنده کرد!
موجودی که میتونه فکر کنه، اندیشههای قوی و استوار داره و قدرت تلاش و تسخیر دیگر موجودات رو در دست داره،
حالا انسان رو مجهز کرد به چشمها، گوشها، دستها و پاها، همه اینها مثل ابزاری در خدمتش هستن. بهش حواسی مثل بویایی، چشایی، و تشخیص رنگها رو داد تا بتونه دنیا رو درک کنه.
مهمتر از همه، حضرت علی (ع)، توی این قسمت از خطبه ، به یه مفهوم عمیق و زیبا ، مثل مروارید درخشان اشاره میکنند و می فرمایند:
وَ مَعْرِفَة يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ
توانایی این رو بهش داد که بفهمه چی حقه و چی باطل، چی درسته و چی غلط.»
حضرت علی علیه السلام توی این بخش از نهج البلاغه دارن به این موضوع اشاره میکنن که خداوند وقتی انسان رو آفرید، بهش یه قوهی خاص داد، اسمش «قوهی عاقله» یا همون عقل هست. این چیزیه که حیوانات ندارن. عقل به انسان کمک میکنه که مسائل رو درک کنه، حقیقتها رو از باطل تشخیص بده و به سمت راه درست حرکت کنه.
حالا نکتهی مهم اینجاست که حضرت علی (ع) نگفتن فقط « عقل داد تا حق و باطل رو بفهمه». بلکه فرمودند: « وَ مَعْرِفَة يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ ؛ معرفت ؛ قدرت وتوانایی تشخیص حق و باطل رو بهش عطا کردش به تعبیری معرفتی که باهاش بین حق و باطل تمایز پیدا میکنه.»
عقل، معرفت و قوهی تشخیص سه تا عنصری هستن که با هم کار میکنن تا انسان رو به سمت حقیقت هدایت کنند. عقل میآموزه، معرفت نور میده و قوهی تشخیص میفهمونه. این سه تا با هم انسان رو به سعادت واقعی میرسونند و از گمراهی دور میکنند .
اینجا چندتا نکته مهم وجود داره که بر اساس روایت اهل بیت علیهم السلام ، میتونه برامون جالب باشه:
چند نکته مهم در رابطه با دومین مروارید نهج البلاغه :
عقل و معرفت رابطهای عمیق و متقابل دارند. عقل ابزار اصلی کسب معرفت است و به انسان امکان میدهد تا حقایق را درک کند و بین حق و باطل تمایز قائل شود. اما عقل به تنهایی کافی نیست و برای رسیدن به معرفت کامل، نیاز به هدایت دینی و وحی دارد. معرفت نیز به عنوان نوری که در قلب انسان میتابد، عقل را تقویت میکند و به آن جهتگیری میدهد. به این ترتیب، عقل و معرفت مکمل یکدیگرند؛ عقل پایه و اساس درک حقایق است و معرفت، این درک را عمیقتر و هدفمندتر میکند. بدون عقل، معرفت حاصل نمیشود و بدون معرفت، عقل ممکن است گمراه شود.
1. معرفت و عقل:
معرفت ، به معنای آگاهی و درک عمیق از حقایق است که بدون استفاده از عقل، به درستی حاصل نمیشود.
حضرت علی (ع) در خطبهای از نهج البلاغه فرمودهاند:
“العَقْلُ مَطِیَّةُ المَعرِفَةِ.”
(عقل، وسیله رسیدن به معرفت است.)
این حدیث نشان میدهد که عقل، ابزار اصلی برای کسب معرفت است. بدون عقل، انسان نمیتواند حقیقتها را درک کند و به معرفت واقعی دست یابد.
در روایتی دیگر، پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
“مَنْ لَمْ یَعْقِلْ لَمْ یَعْرِفْ.”
(هر کس عقل ندارد، معرفت ندارد.)
این حدیث تأکید میکند که عقل شرط لازم برای کسب معرفت است. بدون عقل، انسان نمیتواند حقیقتها را از باطل تشخیص دهد.
2. قوه تشخیص و معرفت:
قوه تشخیص، قابلیتی است که انسان را قادر میسازد تا بین چیزهای مختلف تمایز قائل شود. این قوه، پیوند مستقیمی با معرفت دارد، زیرا بدون معرفت، این قوه نمیتواند به درستی عمل کند.
حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند:
“الإِدْرَاکُ نِعْمَةٌ، وَ التَّمْیِیزُ فَضْلٌ.”
(درک و شناخت نعمتی است و توانایی تشخیص، ارزش و برتری است.)
این حدیث نشان میدهد که معرفت (درک) و قوه تشخیص (تمییز)، دو نعمت الهی هستند که انسان را به سمت حقیقت هدایت میکنند.
در روایتی دیگر آمده است:
“مَنْ لَمْ یَعْرِفْ لَمْ یُمَیِّزْ.”
(هر کس معرفت نداشته باشد، نمیتواند تشخیص دهد.)
این حدیث نشان میدهد که معرفت پایه و اساس قوه تشخیص است. بدون معرفت، انسان نمیتواند بین حق و باطل تمایز قائل شود.
3. رابطه معرفت، عقل و قوه تشخیص در روایات:
روایات اسلامی به طور مکرر بر این نکته تأکید کردهاند که معرفت، عقل و قوه تشخیص سه عنصر مکمل یکدیگر هستند که در هدایت انسان به سوی حقیقت نقش دارند.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
“العَقْلُ یَهْدِی إِلَى المَعرِفَةِ، وَ المَعرِفَةُ تَهْدِی إِلَى الحَقِّ.”
(عقل، انسان را به سوی معرفت هدایت میکند و معرفت، انسان را به سوی حق هدایت مینماید.)
این حدیث نشان میدهد که عقل ابزار کسب معرفت است و معرفت به نوبه خود، انسان را به سوی حقیقت سوق میدهد.
امام صادق (ع) نیز فرمودند:
“العَقْلُ یُفَرِّقُ بَیْنَ النُّورِ وَ الظُّلْمَةِ.”
(عقل، بین نور (حق) و تاریکی (باطل) تمایز قائل میشود.)
این حدیث بیان میکند که عقل، با کمک معرفت، انسان را قادر میسازد تا حقیقت را از باطل تشخیص دهد.
4. نقش معرفت در تقویت قوه تشخیص:
مهمترین نقش معرفت این است که انسان را از دامهای باطل و فریبهای ظاهری دور میکند. وقتی انسان به معرفت الهی و حقایق دینی دست یابد، قوه تشخیص او تقویت میشود و میتواند تصمیمات درست بگیرد.
حضرت علی (ع) میفرمایند:
“المَعرِفَةُ نُورٌ یُقْذَفُ فِی القَلبِ.”
(معرفت، نوری است که در قلب انسان انداخته میشود.)
این نور، همان قوه تشخیص است که انسان را قادر میسازد تا حقیقت را از باطل تشخیص دهد.
امام باقر (ع) نیز فرمودند:
“مَنْ عَرَفَ اللَّهَ لَمْ یَلْبِسْهُ البَاطِلُ.”
(هر کس خدا را بشناسد، باطل بر او غالب نخواهد شد.)
این حدیث نشان میدهد که معرفت، انسان را از دام باطل دور میکند و قوه تشخیص او را تقویت میکند.
5 . آیا هر عقلی این توانایی را دارد؟
نه، هر نوع عقلی این توانایی را ندارد. عقل باید سالم، فعال و هدایتشده باشد تا بتواند به درستی عمل کند. عقلی که تحت تأثیر شهوات، احساسات یا تعلیمات غلط قرار گرفته باشد، نمیتواند به درستی بین حق و باطل تمایز قائل شود.
حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند:
“الإِدْرَاکُ نِعْمَةٌ، وَ التَّمْیِیزُ فَضْلٌ ؛
درک و شناخت نعمتی است و توانایی تشخیص، ارزش و برتری است.. “
این حدیث نشان میدهد که عقل باید تقویت شود و از نعمت درک و شناخت بهرهمند باشد تا بتواند تشخیص درستی دهد.
امام صادق (ع) نیز فرمودند:
” العَقْلُ یُفَرِّقُ بَیْنَ النُّورِ وَ الظُّلْمَةِ ؛
عقل بین نور (حق) و تاریکی (باطل) فرق میگذارد.”
این حدیث نشان میدهد که عقل سالم و فعال میتواند انسان را به سوی حقیقت هدایت کند. اما اگر عقل تحت تأثیر عوامل منفی قرار بگیرد، نمیتواند این تمایز را ایجاد کند.
6 . عقل و هدایت دینی
عقل به تنهایی نمیتواند تمام حقایق را درک کند. برای اینکه عقل به درستی عمل کند، نیاز به هدایت دینی و وحی دارد. دین و وحی، نقشهای هستند که به عقل کمک میکنند تا در مسیر درست حرکت کند.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
“العَقْلُ یَهْدِی إِلَى المَعرِفَةِ، وَ المَعرِفَةُ تَهْدِی إِلَى الحَقِّ ؛
عقل انسان را به سوی معرفت هدایت میکند و معرفت انسان را به سوی حق راهنمایی میکند.”
این حدیث نشان میدهد که عقل به تنهایی کافی نیست و نیاز به معرفت الهی دارد.
امام علی (ع) نیز میفرمایند:
” المَعرِفَةُ نُورٌ یُقْذَفُ فِی القَلبِ. ؛
معرفت نوری است که در قلب انسان انداخته میشود.”
این نور (معرفت الهی) به عقل کمک میکند تا بتواند بین حق و باطل تمایز قائل شود.
نتیجهگیری :
عقل تنها زمانی میتواند قدرت تشخیص حق و باطل را داشته باشد که سالم، فعال و هدایتشده باشد؛ زیرا عقلی که تحت تأثیر شهوات، احساسات یا تعلیمات غلط قرار گرفته باشد، نمیتواند به درستی عمل کند. بنابراین، عقل به تنهایی کافی نیست و برای حرکت در مسیر درست، نیاز به هدایت دینی و معرفت الهی دارد. دین و وحی نقشهای هستند که به عقل کمک میکنند تا انسان را به سوی حقیقت هدایت کرده و او را از گمراهی دور نگه دارند. در این مسیر، معرفت، عقل و قوه تشخیص سه عنصر مکملاند که نقش اساسی در هدایت انسان دارند. عقل، ابزار کسب معرفت است؛ معرفت، نوری است که در قلب انسان میتابد و قوه تشخیص را تقویت میکند؛ و قوه تشخیص، انسان را قادر میسازد تا بین حق و باطل تمایز قائل شود. این سه عنصر، در کنار یکدیگر، انسان را به سوی سعادت واقعی و دوری از گمراهی راهنمایی میکنند.
متن بخشی از خطبه اول نهج البلاغه با ترجمه روان :
ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ اَلْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ
سپس خداوند سبحان از قسمت هاى سخت و نرم و شیرین و شور زمین خاکى را جمع کرد و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص شد
وَ لاَطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ
آن گاه آن مادّه خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده درآورد
فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ
سپس از آن گِل، صورتى پدید کرد داراى جوانب گوناگون و پیوستگى ها، و اعضاى مختلفه و گسیختگى ها
أَجْمَدَهَا حَتَّى اِسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ
آن صورت را خشکاند تا خود را گرفت، و محکم و نرم ساخت تا خشک و سفالین شد
لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ
و او را تا زمان معین و وقت مقرر به حال خود گذاشت.
ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ
سپس از روح خود در آن دميد تا به صورت انسانی زنده در آمد(آن پيكر گلين كه جان يافته بود، از جاى برخاست)
اِنْساناً ذا اَذْهان يُجيلُها، وَ فِكَر يَتَصَرَّفُ بِها
انسانى ساخت داراى قواى فكريّه ، هوش که درجهت نظام حیاتش به کار گیرد(بتواند در همه چيز تصرّف كند، و بينديشد)
وَ جَوارِحَ يَخْتَدِمُها، وَ اَدَوات يُقَلِّبُها،
اعضاء و جوارح و ابزارى از قبيل دست و پا و چشم و گوش و غير اينها كه در كارها از آنها استفاده نمايد(ابزارى که زندگى را بچرخاند،)
وَ مَعْرِفَة يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ
قدرت وتوانایی تشخیص حق و باطل رو بهش عطا کرد. (معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد)
