رفتار شناسی امام در امر مزاح وخنده
مزاح و خنده
در اسلام به شاد کردن مؤمن اهميّت بسياري داده شده و از آن بهعنوان يکي از ارزشهاي والاي اخلاقي ياد ميشود تا آنجا که روايت داريم:
«کسي که مؤمني را شاد کند مرا شاد نموده و کسي که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است».[1]
اما يکي از اموري که موجب شادي ميشود، «مزاح و شوخي» است که در روايات مولاي متقيان علي (ع) به دو صورت مطرح شده است. در پارهاي از روايات از مزاح و شوخي تمجيد و ستايش شده و در بخشي از فرمايشات مولا علي (ع) از مزاح و شوخي نهي و مذمت شده است.
بهعنوان نمونه چند روايت را ذکر ميکنيم.
علي (ع) فرمود:
«هرگاه يکي از اصحاب پيامبر اکرم (ص) اندوهگين بود رسول خدا با شوخي کردن او را شادمان مينمود».[2]
علي (ع) فرمود:
«از مزاح کردن خودداري کن زيرا، نور ايمان را ميبرد و مروّت انسان را کم ميکند».[3]
با بررسي اين روايات چنين به دست ميآيد که اصل مزاح و شوخي نيک بوده، در صورتي که در حدّ اعتدال باشد، مشروط بر آنکه موجب تحقير و توهين مؤمنان از آفات زبان نشود.
قابل توجه اينکه تاريخ زندگي مولاي متقيان علي (ع) نشان ميدهد که در مواردي با مؤمنان شوخي و مزاح ميکردند و به اين وسيله آنها را شاد مينمودند.
مزاح با پيامبر (ص)
يک روز پيامبر (ص) با علي (ع) خرما ميخوردند. پيامبر (ص) از روي مزاح، هستههاي خرمايي را که ميخورد به پيش روي علي (ع) مينهاد. وقتي که از خرما فارغ شدند همهي هستهها در نزد علي (ع) جمع شده بود، پيامبر اکرم (ص) به علي (ع) فرمود:
«اي علي! تو پرخور هستي».
علي (ع) در پاسخ (از روي مزاح و شوخي) عرض کرد:
«پرخور کسي است که خرما را با هستهاش بخورد!».[4]
اخلاق فاضله و اوصاف پسنديده مولاي متقيان علي (ع) ضربالمثل است تا جايي که دشمنان، او را وسيلهي عيب جويي او قرار دادند. عمرو بن عاص به اهل شام ميگفت: علي مردي شوخطبع و فوق العاده اهل مطايبه است.
چون آن حضرت شنيد، فرمود:
«عجب است پسر نابغه (نابغه نام مادر عمرو است که زني بدکاره بود) به مردم شام گفته است من مرد شوخطبعی هستم جاي تعجب نيست زيرا که من فوق العاده خوش اخلاق و اهل مزاح ميباشم».[5]
شوخي با امير مؤمنان علي (ع)
روزي حضرت علي (ع) با دو نفر[6] راه ميرفتند که يکي از اصحاب که قدبلند بود در سمت راست و ديگري هم که قدبلند بود در سمت چپ مولا علي (ع) بودند. يکي از ايشان با شوخي گفت:
«يا اَباالحسن، انتَ بينَنَا کَالنُّونِ في لَنا؛ تو در ميان ما مانند حرف نون در ميان کلمهي «لنا» هستي (يعني قد تو کوتاهتر از ما است).
مولا علي (ع) فرمود:
«لَو لَمْ اَکُن بينَکُما لَکُنتُما لا؛ اگر من در ميان شما نبودم، شما نبوديد. چون نون را که از ميان کلمهي «لنا» برداري «لا» باقي ميماند و لفظ «لا» در عربي به معني «نيست» است.[7]
خنده
«خنده» باز شدن لبها از شادي و خوشحالي، حالتي که در انسان به واسطهي شعف و خوشحالي پيدا ميشود و لبها گشوده ميگردد و با صداي مخصوصي همراه است و در زبان عربي به خنده بي صدا که دندانهاي جلو کمي نمايان شود، «تبسم» گويند[8] و به خندهاي که صداي آن از دور شنيده شود، «قهقهه» گويند.
مولاي متقيان علي (ع) در زندگي خود، هميشه لبخند بر لبان مبارک داشت و به ياران خود چنين ميفرمود:
«مؤمن لبخندش زياد و اندوه باطنش هميشگي است».[9]
«زاهدين در دنيا قلوبشان گريان است اگرچه خندان هستند حزن و اندوهشان زياد است اگرچه خوشحالند».[10]
حضرت علي (ع) بهترين خنده را تبسم معرفي ميکند و قهقهه را در شأن مؤمن نميداند.[11]
در اينجا به نمونههايي از خندههاي مولا علي (ع) اشارهاي کوتاه ميکنيم.
لبخند به چهرهي پيامبر (ص)
بعد از سه روز اقامت در کعبه، خداوند متعال به فاطمه بنت است مولودي مبارک عطا کرد. ابوطالب با ديدن او خوشحال شد. نوزاد ابوطالب به او چنين سلام کرد: «السلام عليک يا ابی و رحمة الله و برکاته؛ اي پدر! درود و رحمت و برکات خدا بر تو باد».
علي (ع) به احترام پيامبر (ص) برخاست و به چهرهي نورانيش لبخند زد با خطابي مخصوص به پيامبر (ص) نيز سلام کرد.[12]
شباهت امام حسن (ع) به پيامبر (ص)
ابوبکر، بعد از اقامه نماز عصر به همراه امام علي (ع) از مسجد خارج شد. نگاهش به امام حسن (ع) افتاد که مشغول بازي با بچهها بود. ابوبکر آن بزرگوار را روي دست خود گرفت و گفت:
بابي انت شبياً بنبي |
|
ليس شبيهاً بعلي |
پدرم فدايت، تو شبيه پيامبري نه مثل علي. با شنيدن اين جمله امام علي (ع) شروع به خنديدن کرد.[13]
تعجب و خندهي امام علي (ع)
پيامبر (ص) براي پايين انداختن بت خزاعه، شبانه از حضرت علي (ع) خواست تا روي پشتش رفته و نشان شرک را ساقط کند. وقتي علي (ع) روي پشت پيامبر (ص) رفت فرمود:
«علي جان آيادستت به بت ميرسد؟»
علي (ع) فرمود: «به خدايي که تو را به حق مبعوث نموده است اگر بخواهم دستم را به آسمان برسانم ميتوانم».
بت را پايين آورده و به روي زمين افکند، آن را قطعه قطعه و به ناودان آويزان کرد. هنگامي که پايين آمد خنديد. پيامبر (ص) علت خنده را جويا شد. علي (ع) فرمود:
«متعجم چرا هنگام فرود احساس درد نکردم». پيامبر (ص) فرمود:
«اي اباالحسن! چگونه احساس درد کني در حالي که محمد تو را بالا و جبرئيل پايين آورد».[14]
نسبت علم و غيب
روزي امام (ع) دربارهي حوادث آينده بصره به توصيف حملهي مهاجمان به اين شهر پرداخته و به زيادي کشتهها و کثرت فراريها اشاره مينمايد. يکي از شنوندگان با تعجب ميگويد: خدا علم غيب به شما داده! حضرت علي (ع) با چهرهي شکفته و با لبخند فرمود:
«برادر حلبي! آنچه من گفتم علم غيب نيست مطالبي است که از پيامبر آموختهام، علم غيب آنهاست که خدا در قرآن شمرده است».[15]
جلسهي پرسش و پاسخ
روزي رؤساي يهود با پرسشهايي که در ذهن داشتند وارد مدينه شدند و با خود قرار گذاشتند در صورتي مسلمان شوند که به سؤالاتشان پاسخ صحيح داده شود.
تصميم نخست آنها، پاسخ گرفتن از پيامبر (ص) بود. ولي با آگاهي از رحلت ايشان سراغ جانشين وي را گرفتند. آنها را پيش ابوبکر بردند پاسخ او آنها را متقاعد نکرد. مهاجرين و انصار با خوف و ترس از کافر شدن مردم سراغ امام علي (ع) رفته و قضيه را توضيح دادند.
امام (ع) با صلابت و استواري و با چهرهاي خندان، به سؤالاتشان پاسخ داد.[16]
[1]. اصول کافي ج 2 ص 188.
[2]. سنن النبي ص 60.
[3]. اصول کافي ج 2 ص 665.
[4]. زهر الرّبيع ص 7.
[5]. علي آئينه حق نما ج 1 ص 319.
[6]. آن دو نفر عمر و ابابکر بودند.
[7]. لطايف الطوايف.
[8]. ضحک: خندهاي که صداي آن از دور شنيده نشود به عبارت ديگر درخشان شدند صورت از شادي به صورتي که دندانها از سرور ظاهر شوند و به همين علت به دندانهای جلو، ضواحک ميگويند.
[9]. نصايح ص 53.
[10]. ميزان الحکمه ج 5 ص 485.
[11]. غررالحکم، حرف «خاء».
[12]. بحار ج 35 ص 37.
[13]. بحار ج 43 ص 301.
[14]. بحار ج 38 ص 78.
[15]. نهج البلاغه خطبه 128 (محمد دشتي).
[16]. بحار ج 10 ص 1.