آگاهي از باطن

آقا شيخ مختار روحاني نقل کرد: « يک روز زني سيده و فقير از من تقاضاي چادر مقنعه اي کرد. گفتم: اکنون چيزي ندارم که با آن حاجت تو را روا کنم. اتفاقاً همان روز خدمت شيخ حسنعلي رسيدم و عرض حاجت کردم. چون مي خواستم از محضرش بيرون آيم، وجهي به من مرحمت کردند و گفتند:« اين پول را براي آن بانوي سيده، چادر و مقنعه بخر. » به علاوه، يک تومان ديگر و يک قبض حواله يک من برنج هم دادند که به آن زن برسانم.

در شگفت بودم که حاج شيخ از کجا مطلّع شدند که چنين بانوئي از من درخواست چادر و مقنعه کرده است؟ از خدمت او برخاستم، اما به فکرم گذشت که فعلاً يک تومان پول و آن قبض برنج را به آن زن نميدهم و پس از مدتي به او تحويل خواهم داد، اما ناگهان صداي حاج شيخ بلند شد که فرمود: « هر چه گفتم انجام بده و دخالتي در کار مکن. »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه