همین کوتاهی ها
یک روز به آقا مهدی باکری گفتم: اگر اجازه بدهی، یک یخچال کاچویی کوچک ، برای ماشین میگیرم و چیزهایی را در آن جا میگذاریم؛ تا در مواقعی که به ناهار و شام نمی رسیم، بخوریم.
او با نگاهی نافذ به چشم هایم خیره شد و من از شرم، سرم را پایین انداختم.
همان یک نگاه، برای پاسخ، کافی بود؛ امّا در عین حال گفت: مؤمن خدا! این امکانات برای همۀ رزمندگان فراهم شده است. آیا درست است ما آب سیب خنک داخل یخچال ماشین داشته باشیم و رزمندگان در خط مقدم، حتی از داشتن آب گرم و گل آلود محروم باشند؟
بعد گفت: نه مؤمن! برای ما، همین کوتاهیها که در حق رزمندگان کرده ایم، کافی است و اگر بتوانیم جواب آنها را بدهیم، خیلی هنر کرده ایم.
خداحافظ سردار، ص 116 ـ 117