فرقی با دیگران ندارم

قبل از عملیات کربلای پنج بود. ما از گیلان، عازم اهواز بودیم. آقا مهدی خوش سیرت1  از ناحیة مچ پا، اظهار درد شدیدی می‏کرد. چون خودش تمایل داشت که به بیمارستان برود ، فهمیدم که باید درد سختی باشد و الا آقا مهدی، اهل بیمارستان رفتن نبود.

وقتی به اورژانس بیمارستان شهید چمران رسیدیم، دیدم آن جا پر از مجروحینی است که چشم به راه درمان و تخت خالی هستند. ما منتظر ایستاده بودیم که ناگهان دیدم آقا مهدی اشک می‏ریزد.

انگار آسمان بر سرم خراب شده بود. با خود گفتم که دیگر صلاح نیست در نوبت قرار گیریم و با این فکر، به طرف پرستار رفتم؛ تا مقام نظامی آقا مهدی را بازگو کنم. در همان لحظه، آقا مهدی متوجه تصمیم من شد و از لابه لای جمعیت صدایم کرد و دستور داد که برگردم.

لحن آمرانه اش را که شنیدم، برگشتم. او با صدای لرزان و چشمان گریان گفت: حق نداری دربارۀ موقعیت و جایگاهم با پرستارها صحبت کنی. من، هیچ برتری نسبت به دیگر مجروحین ندارم.

 

1. وی فرمانده تیپ محرم و معاون لشکر 16 قدس بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه