جلوه هایی از سیره امام زین العابدین(ع)

شرایط دشوار؛ جلوه‏ هایی از مبارزات امام زین‏ العابدینعلیه السلام

امام زین‏ العابدین علیه السلام در دورانی به امامت رسید که جامعه، روزگار پر فراز و نشیبی را پشت سر مي‏ گذاشت و همه ارزش‏های دینی دستخوش تحریف و تغییر بنی‏ اُمیّه قرار گرفته بود. آن حضرت وارث شرایطی شده بود که کج‏ اندیشی، فرصت‏ طلبی، عدالت‏ گریزی، دنیاپرستی و عافیت ‏طلبی از ویژگی‏ های بارز آن بود و یاران واقعی حضرت، بسیار اندک بودند. ایشان خود در این باره می ‏فرمود: در تمام مکه و مدینه، بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند.

در آن زمان، جامعه از فقدان قانون، نبود عدالت اجتماعی، ساخت و پرداخت احادیث دروغین و داستان‏ پردازی‏های بی‏ فایده، جبرگرایی و رواج نادانی رنج می‏برد و به طور کلی می‏ توان آن دوره را عصر اختناق و نومیدی از پیروزی حرکت مسلحانه نامید. بر این اساس، بنا بر نقل تاریخ‏ نگاران، آن حضرت امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهده‏ دار گردید.

با توجه به آن شرایط، امام زین‏ العابدین علیه السلام که رنگ به رنگ شدن مردمان را در دوران امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام دیده بود و شدت خفقان و انحطاط فکری و سیاسی مسلمانان را به چشم می‏دید، نمی‏ توانست حرکتی مسلحانه انجام دهد و باید روش‏های مبارزاتی دیگری را برمی‏گزید که در اینجا به چهار مورد آن می‏ پردازیم:

علم‏ آموزی

یکی از راه‏های مبارزه امام زین‏ العابدین علیه السلام با حکومت ستمگر و سخت‏گیر اموی، روشنگری از راه نشر دانش ناب اهل بیت علیهم السلام بود. به شهادت تاریخ، ایشان مسجد رسول خدا علیه السلام را مدرسه خویش ساخت و مباحث علمی و حوزه درسی در موضوع‏ های گوناگون فقه، تفسیر، حدیث، فلسفه، کلام، عرفان و اخلاق دایر کرد. آن حضرت هر روز جمعه، جلسه سخنرانی عمومی برگزار می‏ فرمود و به پند و اندرز مردم، ترغیب به زهد در دنیا و شوق به آخرت و انتقال معارف می‏ پرداخت و همین روشنگری‏ها در نهایت بر شمار دوستان و یاران اهل بیت علیهم السلام می‏ افزود و زمینه را برای فعالیت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در سال‏های بعد فراهم می‏ آورد. بر این اساس است که می‏ بینیم بسیاری از دانشمندان و فقیهان آن دوره، از شاگردان مکتب علمی و دانشگاه امام زین‏ العابدین علیه السلام به شمار می‏ آمدند.

نشر موضوعات تربیتی، اجتماعی و سیاسی در قالب دعا

مهم‏ترین میراث فرهنگی امام زین‏ العابدین علیه السلام صحیفه سجادیه است که آن را زبور آل محمد و انجیل اهل بیت علیهم السلام نیز می‏ خوانند. این مجموعه سترگ، تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه باری تعالی نیست، بلکه دریایی بیکران از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‏ ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا مطرح شده است.

تبلیغ دین با عمل نیک

یکی از ویژگی‏ های ممتاز امام زین ‏العابدین علیه السلام تبلیغ اسلام حقیقی با عمل بود. ایشان مظهر عفو الهی شمرده می‏شد و به سادگی از مردمی که تحت تأثیر تبلیغات امویان از او عیبجویی و بدگویی می‏ کردند، می‏ گذشت. این کار، از یک سو دیواری را که بنی‏ امیه می‏ خواستند میان امام و مردم به وجود آورند، فرو می‏ ریخت، و از سوی دیگر، سبب جذب ایشان به اهل بیت علیهم السلام می‏ شد و اندک اندک حقانیت آن بزرگواران را ثابت می‏کرد.

دیگر ویژگی حضرت، دستگیری از مستمندان و نیازمندان مدینه بود. ایشان هر شب انبانی بر دوش می‏ گرفت و به در خانه آنها می ‏رفت و به ایشان یاری می‏ رساند. جالب اینجاست که نیازمندان هم این غریبه مهربان را به نام «صاحب الجَراب» به معنای انبان به دوش می‏ شناختند و هر شب در انتظار آمدنش به سر می‏ بردند.

از دیگر ویژگی‏ های حضرت، خریداری بردگان و آزادسازی ایشان به مناسبت‏های گوناگون، برای نشر حقایق دینی در آن دوره بود. چنان‏که در روایات آمده امام زین‏ العابدین علیه السلام هزار بنده آزاد کرد و هیچ گاه بنده‏ ای را بیش از یک سال نزد خود نگاه نداشت. آن حضرت به بردگانش احکام و اخلاق و مسلمانی می‏ آموخت و ایشان را با زلال معارف اهل بیت علیهم السلام آشنا می ‏ساخت. این بردگان، پس از آزادی نیز ارتباط خود را با حضرت قطع نمی‏ کردند و همواره به یاد ولی نعمت خود بودند و این ارتباط، سبب جذب افراد بی شماری به دامن پر مهر زین‏ العابدین علیه السلام می ‏شد و زمینه را برای گسترش علوم و معارف الاهی فراهم می‏آورد.

زنده نگه داشتن یاد عاشورا

معروف است که امام زین‏ العابدین علیه السلام برای زنده نگه داشتن حماسه‏ آفرینی‏ های پدر بزرگوارش، پیوسته نوای گریه سر می‏داد، ولی این مسأله، نه چنان است که در میان ما مشهور شده است. استاد محمد رضا حکیمی این نکته را به زیبایی چنین توضیح می‏دهد:

وقتی می‏ گویند امام چهارم، سال‏های پس از واقعه عاشورا، هنگامی که در مدینه از جایی می‏ گذشت که قصابان گوسفند ذبح می‏ کردند، می‏ ایستاد و با یادکرد ذبح عظیم عاشورا اشک می‏ افشاند، چنین نبوده است که شخصی ناشناس و ناتوان در گوشه معبر بایستد و غریبانه برای خود بگرید. …

امام چهارم که در مناسبت‏هایی ذبح عظیم عاشورا را به یادها می‏ آورده و اشک می‏ ریخته است، این چگونگی در میان اجتماعات و در معابر بزرگ، آن هم با مقام اجتماعی و حشمت امامت و عزت تقوا و مناعت اسلام و مهابت ایمان، چنان بوده که لحظه‏ ای می‏ ایستاده است و نفس‏ها در سینه حبس می‏ شده است تا ببینند فرزند علی و حسین چه می‏خواهد و چه می‏گوید. آنگاه دیده‏ ها به سوی او باز می‏ گشته است … و چون می ‏نگریسته‏ اند، می ‏دیده ‏اند که از دیدگان پیشوا، اشکی سوزان‏تر از آتش و خروشان‏تر از خروش بیرون می‏زند و بر گونه‏ های او جاری می‏شود.

این اشک مردانه سوزان، برای آن بوده است تا مردم در تبلور این قطرات، پهنه عاشورا و قتلگاه شهیدان را بنگرند و تا آنان که نبوده‏‏ اند و ندیده ‏اند نسل‏های تازه و جوانان و نوجوانان، عظمت فاجعه را لمس کنند و ابعاد عظیم حماسه را دریابند، تا آنان نیز عاشوراآفرین باشند.

بدین‏ گونه، این عمل، خون‏ها را به جوش می‏ آورده است، سرها را پر از شور می‏ کرده است، دست‏ها را به قبضه‏ های شمشیر می‏ برده است، و دل‏های جَبان را می‏ شکافته است و در میان آن دل‏ها، دل‏های بزرگ و شجاع می‏ ساخته است.

 

داستانک‏هایی از زندگی امام زین‏ العابدین علیه السلام

یک شب امام مشغول نیایش و عبادت بود. یکی از بچه‏ های ایشان از جایی افتاد و استخوانش شکست که احتیاج به شکسته‏ بندی پیدا شد. اهل خانه رفتند و ششکسته ‏بند آوردند و دست بچه را بستند؛ در حالی که او از درد فریاد می‏ کشید.

بچه راحت شد و قضیه گذشت. هنگام صبح امام دید دست بچه را بسته ‏اند. فرمود: چرا چنین است؟ داستان را گفتند و معلوم شد امام آن چنان در حال جذبه به سر می‏ برده است و آن چنان این روح به سوی خدا پرواز کرده بود که هیچ یک از آن صداها اصلاً به گوش امام نرسیده بود.

 

فرزند پیغمبر است. به حج می‏رود. امتناع دارد با قافله‏ ای حرکت کند که او را می‏ شناسند. مترصّد است یک قافله‏ ای از نقاط دورست که او را نمی‏ شناسند، پیدا شود و غریب‏ وار داخل آن شود.

وارد یکی از قافله‏ ها شد. از آنها اجازه خواست: به من اجازه دهید که خدمت کنم. آنها هم پذیرفتند و امام در تمام این مدت به صورت یک خدمتگزار قافله در آمد.

در بین راه مردی به قافله وارد شد که امام را می‏ شناخت. نزد آنها رفت و گفت: می‏دانید این مرد کیست؟ گفتند: جوانی از مدینه است. گفت: این علی بن حسین بن علی بن ابی‏طالب است. دویدند خودشان را به روی دست و پای امام انداختند: آقا چه کاری بود شما کردید؟! ممکن بود به شما جسارتی بکنیم.

امّا حضرت فرمود: هدف من این است که با قافله‏ ای بروم که مرا نمی‏ شناسند تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمانان برای من پیدا شود.

امام زین ‏العابدین علیه السلام از انگور خوشش می‏آمد. روزی هنگام افطار، کنیزک حضرت خوشه‏ ای انگور نزد ایشان آورد. در همین حال نیازمندی به در خانه آمد و حضرت آن خوشه انگور را به وی داد. کنیز کسی را فرستاد تا آن خوشه انگور را از آن فرد نیازمند بخرد و آن را نزد امام آورد. این بار هم نیازمند دیگری آمد و باز حضرت انگور را به او داد. باز کنیزک کسی را فرستاد و انگور را نزد ایشان آورد. اما برای بار سوم نیز نیازمند دیگری آمد و حضرت انگور را به وی بخشید و آن روز انگور میل نفرمود.

 

روزی یکی از بندگان خود را برای کاری خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نیز. سرانجام از او پرسید: پسرم! آیا آواز مرا نشنیدی؟ گفت: چرا؟ فرمود: پس چرا پاسخ ندادی؟ گفت: چون از تو نمی ‏ترسم. فرمود: سپاس خدای را که بنده من از من نمی ‏ترسد.

 

امام زین‏ العابدین علیه السلام پسرعمویی داشت که شبانه و ناشناس به او کمک می‏کرد، ولی خود را معرفی نمی ‏فرمود. آن مرد همواره می‏ گفت: خدا به تو جزای خیر دهد! اما علی بن الحسین علیه السلام که فامیل من است، هیچ گاه به من کمکی نمی‏ کند. حضرت این سخنان را می‏شنید و چیزی نمی‏ فرمود. تا اینکه امام به شهادت رسید و کمک‏ها قطع شد و آن مرد فهمید کسی که کمکش می‏کرده، امام زین‏ العابدین علیه السلام بوده است. پس همواره سر قبر ایشان می‏رفت و عذر تقصير مي‏ خواست.

 

کلمات قصار

هر که خود را ارجمند دارد، دنیا را پست انگارد.

 

از دروغ، بزرگ و کوچک یا جدّی و شوخی آن بپرهیزید؛ زیرا آن‏که دروغ کوچک بگوید، بر بزرگ آن دلیر می ‏شود.

 

همانا آمادگی برای مرگ، در دوری از حرام، و بذل و بخشش در کار نیک است.

 

هشدار که از هم‏نشینی گنهکاران، یاری ستمگران و همسایگی بدکاران بپرهیزید.

 

فرزندم! از ستم بر کسی که جز خداوند عالمیان یاوری ندارد، بپرهیز.

 

به راستی که صدقه پنهانی، خشم الهی را فرومی‏ نشاند.

 

در شگفتم از کسی که از برخی غذاها پرهیز می‏کند تا گرفتار زیان آن نشود؛ ولی از گناه کناره نمی‏ گیرد تا گرفتار ننگ و عار آن نگردد.

 

فرزند خود امام باقر علیه السلام را چنین وصیت کرد: با پنج کس دوستی مکن و سخن مگو و هم‏سفر مباش.

نخست، فاسق زیرا او تو را به لقمه‏ ای یا کمتر از آن می‏فروشد. امام باقر علیه السلام پرسید: کمتر از لقمه چیست؟ فرمود: تو را به امید لقمه‏ ای می‏ فروشد.

دوم، بخیل زیرا آنچه از مال او را که بدان نیازمندی، از تو دریغ می‏کند.

سوم، دروغگو که دور را به تو نزدیک، و نزدیک را دور جلوه می ‏دهد.

چهارم، احمق چه او می‏خواهد به تو سود رساند، ولی زیانت می‏دهد.

پنجم، کسی که با بستگان خود قطع ارتباط می‏ کند؛ زیرا چنین کسی در سه جای قرآن لعن شده است.

منابع

1. ابن شعبه حراني، ابومحمد حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، تصحيح علي اكبر غفاري، قم مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ هفتم، 1425.

2. پیشوائی، مهدی، سیره پیشوایان: نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امام معصوم علیهم السلام، قم، مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق، چاپ سوم، تابستان 1375.

3. جعفریان، رسول، حيات فكري و سياسي امامان شيعه عليهم السلام، قم، انتشارات انصاریان، چاپ پنجم، بهار 1381.

4. چهل حدیث: گوهرهای سجّادی علیه السلام، تهیه و تنظیم محمود مهدی‏پور، قم، نشر معروف، چاپ نخست، زمستان 1382.

5. حکیم، سید منذر، زین‏العابدین حضرت امام سجاد علیه السلام، ترجمه کاظم حاتمی طبری، قم، مجمع جهانی اهل بیت، چاپ نخست، 1385.

6. حکیمی، محمد رضا، امام در عینیت جامعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، 1374.

7. شيخ مفيد، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابفروشی علمیه اسلامیه، بی تا.

8. شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین علیه السلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1374.

9. گروهی از نویسندگان، تاریخ تشیع: دوره حضور امامان معصوم (ع)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ نخست، پاییز 1384.

10. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، قم، صدرا، چاپ چهارم، زمستان 1368.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه