پیک هدایت/به بهانه ولادت امام موسی کاظم(ع)

صدای ساز و آواز و تنبور و رقص داخل خانه، فضای کوچه را پر کرده بود و رهگذران را به خود مشغول می کرد. از قضا گذر امام کاظم(ع) در همان ساعت به همان کوچه افتاد. امام، واسطة فیض و هدایت خداوند است و مأمور است تا غبار از آسمان غفلت زدة دل ها بزداید و امروز نوبت «بشر بن حارث» است. امام در پشت همة این غفلت ها، فانوس کم فروغ هدایت را در افق زندگی صاحب منزل ملاحظه فرمود. برای لحظاتی درنگ کرد، تا آنکه کنیز خانه برای انجام کاری در خانه را گشود و وارد کوچه شد .

 

امام از کنیز پرسید: آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟

 

کنیز پاسخ داد: چگونه بنده باشد کسی که از مال و ثروت انبوه برخوردار است و زندگی اش از دولت و مکنت سرشار؟ مولایم آزاد است و در خانة نعمت غوطه ور و خیل غلامان و کنیزان و دریچه های مال دنیا به زندگی اش گشوده اند و خوان حیاتش به انواع خوردنی و نوشیدنی ها رنگین است.

 

امام پس از اندکی تأمل فرمود: «ناگفته دانستم که او آزاد است، آن را که طوق بندگی به گردن باشد، پرندة دل در مرغزار هرزگی ها بر شاخسار درخت هوس نمی نشاند. بنده، لجام عقل بر دل و دیده دارد، گوش به هر نغمه ای نمی سپارد و دیدگانش را به شوق هر دیدنی پرواز نمی دهد. ناگفته دانستم که صاحب خانه آزاد است، نه بنده» امام این را فرمود و به راه خود ادامه داد. کنیزک وارد منزل شد. صاحب خانه علت تعلل کنیزک را از او جویا شد. کنیزک هر آنچه از امام شنیده بود بازگو کرد.

 

بشر به معنای کلام امام پی برد و دانست که منظور آن حضرت از بنده بودن، کسی است که بندگی خدا پیشه کرده است، لاجرم چنین کسی حریم دل را با غیر از خدا پُر نمی کند و آزاد کسی است که ریسمان بندگی بر دست و دل و دیده ندارد. در این مقوله بشر آزاد است و نه بندة پروردگار. این جملات برای چند لحظه دایرة ذهنی بشر را پر کردند. عنایات امام او را از خوابی عمیق بیدار نمود و دست ولایت حضرتش بازوان او گرفت و از مردابی که در آن غوطه ور شده بود، بیرون آورد. به راستی کدام دل غافلی است که از گوشة چشم عنایت امام به تلاطم نیفتد؟ کشتی کدام قلب متزلزلی است که از ولایت امام در ساحل آرامش به لنگر ننشیند؟ تاریک خانة کدام جانی است که از فروغ مهر امامت، چلچراغ هدایت نگیرد؟ مهم آن است که جان در معرض بارش لطف امام قرار گیرد.

 

پرده از چشمان غفلت زدة بشر به کناری زده شد. درنگ را جایز ندانست. سراسیمه حتی بدون پوشیدن کفش، از منزل بیرون آمد و به دنبال امام دوید. از همین رو از آن پس به بشر حافی ( بشر پا برهنه) موصوف گردید.

 

بشر از نمونه کسانی است که مشمول عنایات امام کاظم(ع) قرار گرفت و مسیر زندگی اش از کوره راه گمراهی به شاهراه هدایت تغییر یافت.

از یعقوب سرّاج نقل است: روزی خدمت امام صادق علیه السلام رفتم، دیدم بر سر گهواره امام کاظم علیه السلام ایستاده است و با او حرف می زند. نشستم و منتظر شدم تا آنکه حضرت فراغتی یافت. پس برخاستم و نزدیک آن حضرت شدم. ایشان رو به من کرد و فرمود: «برو نزدیک مولای خود و بر او سلام کن». من نیز نزدیک گهواره رفتم و بر امام کاظم علیه السلام سلام کردم. آن حضرت مسیح گونه به زبان فصیح سلام مرا پاسخ داد و آن گاه فرمود: «برو و نام دخترت را که دیروز بر او نهاده ای تغییر بده؛ زیرا نام او، اسم دشمنان ماست و خداوند آن را دوست ندارد.» سپس امام صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود: «به هر چه مأمور شده ای عمل کن، تا هدایت یابی». من به خانه رفتم و نام دخترم را تغییر دادم.

 

غرق در یاد خدا

نقل است که روزی ابوحنیفه به حضور امام صادق علیه السلام رفت و گفت: پسرت امام کاظم علیه السلام را دیدم که نماز می خواند و مردم در پیش روی او رفت و آمد می کردند، ولی او آنها را از این کار نهی نمی کرد. امام صادق علیه السلام فرزندش موسی را خواست و سخن ابوحنیفه را به او عرضه داشت. امام کاظم علیه السلام در پاسخ فرمود: آری ای پدر، ولی آن کسی که من برای او نماز می خواندم، به من نزدیک تر بود تا دیگر مردم؛ چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «و نحن اقربُ الیهِ مِن حبل الورید؛ ما به انسان از رگ گردن نزدیک تریم».

 

امام صادق علیه السلام با شنیدن پاسخ فرزندش خشنود شد و او را به نشانه محبت به سینه اش چسبانید و فرمود: «پدر و مادرم فدایت، ای امانت دار اسرار و گنجینه رازها».

 

پیشوای زاهدان

هارون برای خدشه وارد ساختن بر جایگاه اجتماعی امام کاظم علیه السلام در نظر مسلمانان، کنیز زیبارویی را به زندان نزد امام کاظم علیه السلام فرستاد و شخصی را مأمور گزارش احوال آنان کرد. مدتی گذشت. شخص مأمور دید که کنیز پیوسته در سجده عبادت است و مدام می گوید: «خداوند پاک و منزه است و از هر عیب و نقصی دور است».

 

او را نزد هارون بردند، در حالی که ازترس خدا می لرزید و به آسمان نگاه می کرد و سپس مشغول نماز شد. هارون با مشاهده این حالت ها، از کنیز پرسید: تو را چه شده است؟ او پاسخ داد: «عبد صالح خدا، امام کاظم علیه السلام را دیدم که چنین بود. او غرق در عبادت خدا بود، به گونه ای که هیچ چیز نمی توانست او را از یاد خدا باز دارد».

 

سجده بر خاک

هشام بن احمر گوید: همراه امام کاظم علیه السلام بودم. آن حضرت سوار بر مرکب بود و در خارج از شهر مدینه حرکت می کردیم. ناگاه دیدم ایشان از مرکب خود پیاده شد و به سجده افتاد و سجده ای طولانی آورد. سپس سر از سجده برداشت. از آن حضرت پرسیدم: قربانت گردم چرا سجده شما طولانی شد؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: «هنگام حرکت، به یاد نعمتی افتادم که خداوند به من عطا فرموده است، خواستم خدا را برای آن نعمت سجده کنم».

 

امام کاظم علیه السلام عبد صالح خدا و بنده شکرگزار پروردگار بود و این ستایش و سپاس گزاری، در همه حالت های زندگی آن امام همام به خوبی نمایانگر است.

 

گویا به هر زبان

روزی ابوبصیر از امام کاظم علیه السلام پرسید: امام را چگونه می توان شناخت؟ فرمود: به چندین ویژگی که یکی از آنها، گویا بودن به هر زبانی است. در این هنگام مردی خراسانی از راه رسید و به زبان عربی با امام علیه السلام سخن گفت. امام کاظم علیه السلام ، پاسخ مرد را به زبان خراسانی فرمود. آن مرد با شگفتی گفت: «گمان من این بود که شما این زبان را خوب نمی دانید، ولی بهتر ازما سخن می گویید». امام فرمود: «سبحان اللّه ! اگر من از تو زبان تو را بهتر ندانم، پس چه برتری بر تو خواهم داشت و چگونه شایسته امامت و خلافت هستم.» سپس به ابوبصیر فرمود: «زبان هیچ قومی بر امام پوشیده و پنهان نیست».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه