نگاهي به زندگي آيت الله سيبويه در گفت و گو با حجت الاسلام سيد حسن شفيعي

به اصفهان رفتيم و گوش سپرديم به صحبت هاي حجت الاسلام سيد حسن شفيعي، مدير مدرسة امام سجاد(عليه السلام). حاج آقا شفيعي که سالياني ملازم آيت الله سيبويه بوده است با صفاي دل، ما را به حضور پذيرفت. آنچه در پي مي آيد، بخشي از مصاحبه چند ساعته با ايشان است. آيت الله ميرزا احمد سيبويه در ربيع الثاني 1377 هجري قمري در کربلا متولد و در آذرماه 1384 هجري شمسي پس از 89 سال عمر با برکت، ديده از جهان فرو بست. قبر مطهر ايشان در حرم نوراني حضرت معصومه(سلام الله عليها)، کنار قبر شهيد آيت الله مفتح قرار دارد. —————————–

* در ابتدا مختصري از زندگي ايشان در کربلا و سپس تبعيدشان به ايران، به دست صدام بفرماييد. ايشان اصالتاً يزدي بودند؛ ولي در زمان هاي دور پدرشان که از روحانيان وجيه کربلا بود به کربلا مشرف شده و ساکن آنجا مي شوند. عمدة تحصيلات مرحوم سيبويه در کربلا مي گذرد. در حدود سن 27 و 28 سالگي خدا اسبابش را فراهم مي کند و ايشان امام جماعت حرم مطهر حضرت اباالفضل(عليه السلام) مي شوند و حدود سي سال در حرم امام جماعت بودند. ايشان جزو کساني بودند که صدام آنها را از کربلا بيرون کرد. وقتي وارد ايران شدند، به تهران رفتند و در مسجدي در خيابان نامجو به نام مسجد حضرت ابوالفضل(عليه السلام) اقامه نماز کردند.

* مرحوم سيبويه از منبري هاي شهير زمان ما بودند و مجالس پرجمعيت داشتند. کيفيت منبرداري ايشان چگونه بود؟ وي حافظة فوق العاده بالايي داشتند. با سن بالايشان هر منبري مي رفتند بيش از سي يا چهل حديث قرائت مي کردند. منبر ايشان روال خاصي داشت. ابتدا بعد از مقدمه خطبه اي مي خواندند و شعرهايي را تلاوت مي کردند. بعد وارد احاديث مي شدند و بعد هم مصيبت مي خواندند. ايشان هم در خنداندن هم در گرياندن هنرمند بودند. مي فرمود: من اين هنر را دارم که حتي مداح ها و منبري هايي که خودشان مکرر مصيبتي را خوانده اند بگريانم. معتقد بودند روضة مکشوف نبايد خواند. در کنارش مصائب را طوري مطرح مي کردند که در مجلسشان گويي زلزله ايجاد مي شد. کمتر کسي بود که در مجلس ايشان اشک نريزد، به دليل اينکه ايشان واقعاً مي فهميدند که چه موقع مصيبت و چه موقع شعر بخوانند و چه لحني داشته باشند. اگر مي ديدند مجلس مهياست از منبر مي آمدند پايين و بين مردم راه مي رفتند و هي شعر مي خواندند، مصيبت مي خواندند و اشک مي ريختند. بعد فردي را که فوق العاده اشک ريخته بود پيدا مي کردند، مي نشستند کنار او و شروع مي کردند اشک هايش را به بدن و صورت خودشان ماليدن و باز خودشان هم در همان حين مصيبت اشک مي ريختند. اين نشستن، برخاستن، بدون عمامه بودن، سينه زدن، شعر خواندن و راه رفتن در مجلس، هلهله اي ايجاد مي کرد که کسي نبود تحت تأثيرش قرار نگيرد. * وي احترام و اهميت ويژه اي براي مجالس روضه و مصيبت و اشک بر امام حسين(عليه السلام) قائل بودند. خاطره اي در اين خصوصيت ايشان به ياد داريد؟ ايشان به بچه ها مي گفتند: بچه ها! اشک هايتان را حرام نکنيد؛ اگر مي خواهيد گريه کنيد براي آقا امام حسين(عليه السلام) گريه کنيد. از خصوصيات ايشان بود که هروقت مي خواست برود منبر، منبر را مي بوسيدند.

* از ويژگي هاي بارز ايشان احترام به سادات است؛ در اين مورد خاطره اي داريد؟ ايشان احترام فوق العاده اي به سادات مي گذاشتند. اگر کسي که به ايشان تلفن مي زد، سيد بود، پشت تلفن مي ايستادند. جالب اينجا بود که دست بچه هاي سيد را هم مي بوسيدند. امکان نداشت بچه سيدي وارد مجلس شود و ايشان احترام نگذارند. ايشان بر خودشان واجب مي دانستند اگر در يک مجلسي ده بار ده تا سيد وارد مي شد، به احترام آنها مي ايستاد. اين حديث معروف را مي خواندند که هرکس به فرزندان من(پيامبر) احترام بگذارد مثل اين است که به من احترام گذاشته است و هرکس به فرزندان من احترام بگذارد تا آخر عمر چشم و گوشش سالم خواهد بود. ايشان مي فرمودند من بيش از 80 سال دارم ولي نخ را مي توانم در سوراخ سوزن بکنم.

* با توجه به اينکه مخاطبان نشريه چاووش، مداحان عزيز هستند، آيت الله سيبويه چه توصية خاصي به مداحان داشتند؟ ايشان معتقد بودند اگر مداح، اول سوزي پيدا کند و بعد شروع کند، خيلي موفق مي شود. توصيه مي کردند مداح اين شعري را که مي خواند خودش باور کرده باشد. از مداح مي خواستند که براي خوشايند اين و آن شعر نخواند و وسيلة ارتزاق قرار نگيرد. روايت هم داريم که هرکس امام حسين(عليه السلام) را وسيله روزي قرار دهد، به بيماري هاي مختلف دچار خواهد شد. عقيده داشت که امام حسين(عليه السلام) به شهادت نرسيد که ما به نوايي برسيم و براي ما اين مصيبت خواندن و مداحي دکاني باز كنيم. ايشان ايمان داشتند که ما بايد خالصانه در خدمت امام حسين(عليه السلام) قرار بگيريم، ارباب خودش پذيرايي خواهد کرد. مي فرمود اگر منبري يا مداح، نرخ تعيين کند چوب مي خورد؛ لطمه مي خورد؛ به جايي نخواهد رسيد. حتي مي فرمود گاهي برخي از مداح ها به خاطر اينکه از مسير منحرف شدند، حافظه شان را از دست دادند؛ لذا به مداحان و روحانيان توصيه مي کردند که اقبال مردم به شما به شما نيست؛ به امام حسين است؛ پس گول اقبال مردم را نخوريد و لحظه اي امام حسين(عليه السلام) را فراموش نکنيد. مي فرمود مداحي که از جان و دل و با سوز بخواند، قطعاً تحول ايجاد خواهد کرد. معتقد بودند مداحان بايد خيلي مواظب باشند که مصيبت خواندن برايشان عادي نشود و و زماني را در خلوت براي خودشان بگذارند و گريه کنند.

* مرحوم سيبويه تا پايان عمر از سلامتي جسمي برخوردار بود. اين صحت بدن از چه چيزي نشأت گرفته بود؟ من فکر مي کنم به دليل خوراک محدود و پياده روي فراوان جسمشان تا آخر عمر سالم بود. فقط يک بار سرطان گرفتند که آن هم در شب 21 ماه رمضان با توسلي که به اميرالمؤمنين(عليه السلام) داشتند شفا گرفتند. البته خوراک ايشان نظم خاصي داشت؛ مثلاً روزانه سيب مي خوردند و به آدابي که در دستورات اهل بيت(عليهم السلام) بود عمل مي کرد. مي گفتند من سلامت بدنم را به سبب رعايت آداب شرع در غذاخوردن دارم. ما تا آخر عمر نديديم ايشان از سمعک يا عينک استفاده کنند يا دستشان لرزش پيدا کند.

* دربارة ديگر خصوصيات اخلاقي و رفتاري و مخصوصاً مردم داري ايشان بفرماييد. به شب زنده داري علاقه عجيبي داشت. شب ها بيش از دو ساعت عبادت مي کرد. خط بسيار خوبي داشتند. هنگامي که مي خواستند تفريح کنند، خط مي نوشتند. هم به زبان فارسي و هم عربي شعرهاي بسيار جذابي را سرودند. به همين دليل اگر ديوانشان چاپ شود، ديوان خوبي خواهد بود. البته کراماتي هم از ايشان صادر شد که من وارد نمي شوم. درباره مردم داري وي بايد بگويم که به همة آقايان که مي رسيد سلام مي کرد با اينکه بعضي ها جواب سلام نمي دادند. نگاه ايشان به اينکه قيافه اش چه جور است، چهره مذهبي دارد يا ندارد، نبود؛ با همة اهل محل سلام مي کرد، گرم مي گرفت و احوالپرسي مي کرد. حدود نيم ساعت زودتر به مسجد مي رفت، با مردمي که زودتر مي آمدند براي نماز جماعت صحبت مي کرد. باب محبت و صميميت را باز کرده بود. بعد از منبر يا نماز بلافاصله مسجد را ترک نمي کرد. مي نشست و به سؤالات و صحبت ها گوش مي داد. به همين دليل مردم دوستش داشتند و در تشييع جنازه ايشان جمعيت فراواني شرکت کردند؛ جمعيتي بسيار متنوع از اقشار مختلف. تشييع جنازه ايشان بسيار شاخص بود. با شرکت علما و مردم در تشييع جنازه ايشان، جمعيت عظيمي شکل گرفته بود.

1 دیدگاه

  1. سلام.بنده در حال حاضرسی وسال از خدا عمر گرفتم .ودرهمان دوران نوجوانی یکبار توانستم ایشان را زیارت کنم .نمی دانم به چه دلیلی ولی ایشان به همراه معلم پرورشی دوران راهنمایی م وارد مدرسه شهید مطهری در منطقه ده تهران واقع درخیابان قزوین خیابان شهید عرب شدن وبه چشم دیدم که دوستانی که سادات بودن ایشان احترام خاصی برایشان قائل بودن و روی انها را میبوسیدن ولی حیف که من اون موقع اشنایی کامل به ایشان را نداشتم …روحش شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه