نماز شب

 

مرحوم قاضي شب ها نيز آرام و قرار ندارد.آيت الله نجابت مي فرمود: کم مي خوابد و مکرر بيدار مي شود مثل کسي که دنبالش کرده اند، اين عشق، اين جنون الهي مگر براي او خواب گذاشته است، بيدار مي شود و به نماز مشغول مي شود، اما نه چهار رکعت، نه ده رکعت و يازده رکعت که تا بيست رکعت و بيشتر .

و توصيه ايشان به علامه طباطبائي معروف است که: دنيا مي خواهي نماز شب بخوان، آخرت مي خواهي نماز شب بخوان . يک روز هم که فرزندشان از ايشان مي پرسد شما چه مي کنيد که هر وقت مي خواهيد بيدار شويد، اين قدر راحت بيدار مي شويد؟ آيه آخر سوره کهف را مي خوانيد؟ جواب مي شنود که: نه، بيدار مي شوم چون بايد بيدار شوم.

آقاي سيد محمد حسن قاضي مي گويد: روزي با يکي از برادرانم در رابطه با حالات معنوي و شب زنده داري پدرمان صحبت مي کرديم. پرسيدم: شما خاطره اي در اين باره داريد؟گفت: او شب ها هميشه مشغول راز و نياز با خداي خود بود و ستاره هاي شب با گريه هاي او آشناست. در خانه ما دو اتاق تو در تو بود که فقط يک درب بيروني داشت. مادرم و تمامي بچه ها در اين اتاق مي خوابيدند و اتاق ديگر مخصوص پدرمان بود که شب ها در آن جا استراحت مي کرد. بسي از شب هاي طولاني که صداي گريه و زاري از آن اتاق به گوش مي رسيد. ولي هيچ کس جرأت بيان کردن نداشت و هميشه من درصدد اين بودم که به حقيقت آن دست يابم.

در يکي از شب ها با صداي گريه از خواب بيدار شدم. همه خوابيده بودند و سکوت همه جا حاکم بود و تنها صداي شيوني بود که از آن اتاق به گوش مي رسيد. يواشکي به سوي اتاق مزبور به راه افتادم همين که به در اتاق نزديک شدم از سوراخ در، به درون اتاق نگاه کردم و ديدم پدرم نشسته و با حالت خاص معنوي، صورتش را با دست هايش پوشانده است و مشغول ذکر مي باشد و ظاهراً دعايي را به صورت تکرار بيان مي کند.

با حالت اضطراب به بستر خود برگشتم و متوجه شدم مادرم بيدار شده و سراغ مرا مي گيرد. همين که مادرم را ديدم، زود انگشتش را به دهان گذاشت و مرا به سکوت و آرامش دعوت کرد. او در نامه اي که به يکي ديگر از شاگردانش مي نويسد، چنين مي فرمايد: اما نماز شب، پس هيچ چاره و گريزي براي مؤمنين از آن نيست و تعجب از کسي است که مي خواهد به کمال دست يابد در حالي که براي نماز شب قيام نمي کند و ما نشنيديم که احدي بتواند به آن مقامات دست يابد مگر بوسيله نماز شب.

نشاط براي نماز شب

علامه طهراني درباره سيد هاشم حداد مي نويسد: … ايشان در اول غروب پس از نماز مغرب، مقدار مختصري به عنوان شام آنچه را که از منزل مجاور يعني منزل سر کوچه که عيالاتشان آنجا بودند مي آوردند، تناول نموده و پس از اداي نماز عشاء مي خوابيدند. ساعتي مي گذشت بيدار مي شدند و از بام به زير مي آمدند و تجديد وضو نموده، بالا مي آمدند و چند رکعت نماز با صداي خوش و آهنگ دلنشين قرآن از سوره هاي طويل مي خواندند؛ و بعداً قدري همين طور متفکراً رو به قبله مي نشستند؛ و سپس مي خوابيدند. باز بيدار مي شدند و چند رکعت نماز ديگر به همين منوال مي خواندند. و چون شبها کوتاه بود لهذا ديگر وقتي به اذان صبح باقي نمي ماند. و چه بسا در اين حال يا در دفعه اول که بيدار مي شدند مي فرمودند: سيد محمد حسين! چاي يا آب گرم بياور! حقير پائين مي رفتم و روي چراغ فتيله نفتي چاي درست مي کردم و فوراً مي آوردم.

مي فرمودند: مرحوم آقا ( يعني مرحوم قاضي) خودش اينطور بود و به ما هم اينطور دستور داده بود که: در ميان شب چون براي نماز بر مي خيزيد، چيز مختصري تناول کنيد؛ مثل چاي يا دوغ يا يک خوشه انگور، يا چيز مختصر ديگري که بدن شما از کسالت بيرون آيد و نشاط براي عبادت داشته باشيد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه