خاطرات سردار حاج حسین یکتا از عنایات حضزت زهرا(س) به شهدا
ماجراي مردن جنين حاج ابراهيم همت در شكم مادرش و توسل اين خانم به حضرت زهرا
اين بچههايي كه امروز شهيد شدند ارتباطشان با ائمه هم عقبه معنوي داشت و هم عقبه فكري. ميخواهيد برايتان خاطره بگويم؟
يك خانمي باردار بود و همسرش به او گفت بيا نرويم كربلا ممكن است بچه از دست برود. كربلا رفتند حال خانم بد شد و دكتر گفت بچه مرده. اين خانم با آرامش تمام گفت درست ميشود فقط كارش اين است كه بروم كنار ضريح امام حسين بعد خودشان هوايمان را دارند.
در كنار ضريح امام حسين وقتي چند وقت گريه كرد خواب ديد كه بانويي يك بچه را توي بغلش گذاشته از خواب كه بلند شد دكتر گفت اين بچه همان بچهاي كه مرده بود نيست؛ معجزه شده؛ ميدانيد اين خانم كيست؟ مادر حاج ابراهيم همت كه وقتي سر بچهاش جدا شد و خواست جنازه بچه را داخل قبر بگذارد به حضرت زهرا گفت خانم امانتيتان را بهتان برگرداندم.
شهيد اردستاني: خانم فاطمه زهرا به من گفت نگران نباش هواپيمارا در كنترل تو قرار داديم
شهيد اردستاني كه در نيروي هوايي ارتش بود؛ توي آسمان بال هواپيمايش تير خورد؛ يعني افتادن هواپيما قطعي بود.
اما بعدها گفت آن لحظه احساس كردم خانم فاطمه زهرا به من گفت: هول نشو هواپيما در كنترل توست و با وجود از بين رفتن بال هواپيما من هواپيمات را نگه داشتم.
اينها را گفتم براي اينكه بدانيد اين افراد به حضرت زهرا وصل بودند.
حضرت زهرا در خواب به شهيد كاظمي گفت شفا يافتي به كارت برس
بچهها اين شبهاي فاطميه بايد از شهدا چه بخواهيم؟ هر چيزي كه از حضرت زهرا ميخواهيد بخواهيد اما فقط به حضرت زهرا راست بگوييد. شهدا به حضرت زهرا راست گفتند كه دوستش دارند.
حاج احمد كاظمي در جنگ تير به سرش خورد و در كما رفت؛ مجبور شديم به عقب برگردانيمش. يك دفعه از بيهوشي از خواب بلند شد و گفت برويم من حالم خوب شد .بعد بهش گفتم حاج احمد تو در كما بودي چه شد؟
به من گفت مديوني تا وقتي كه زندهام اين خاطره را براي كسي تعريف كني گفت خانم در خواب آمد و به من گفت چته از خواب بلند شو ما شفايت داديم برو به كارت برس.
به خاطرهمين است كه هر جا كه ميرويد حاج احمد كاظمي حسيني فاطمهالزهرا ساخته
حضرت زهرا رمز معبر را در گوش شهيد برونسي گفت
بچهها اين شبها شبهاي توصل است؛ شهدا واقعا در توسلهايشان شهادت و عبوديت ميخواستند. كتاب خاكهاي نرم كوشك را كه همهتان خوانديد؛ ديديد عبدالحسين برونسي شب عمليات چطور در تاريكي كه همه بچهها خودشان را باخته بودند يك دفعه گفت معبر ده قدم به راست و بيست قدم به چپ است. بعدا كه از او پرسيدم چطور اين رمز را تشخيص دادي گفت خانم آرام در گوشم زمزمه كرد.
بچهها خانم فاطمهالزهرا هنوز هست؛ اما آن گوش ديگر وجود ندارد. شهدا گوشهايشان محرمات كه چه عرض كنم مكروهات و مباهات را هم رعايت ميكرد.
حضرت زهرا به عروسي كدام شهيد رفته بود؟
شهيد وداعپور رفيق همين حاجآقاي آقاتهراني است گفت براي عروسيمان در همه ضريح ائمه از جمكران تا حرم حضرت رضا كارت عروسي انداختيم؛ شب عروسي خواب ديد كه حضرت زهرا در خوابش گفت ما همه امشب عروسي آمدهبوديم فكر نكنيد بد قوليم.
عمليات هايي كه بچه ها از كتف و پهلو تير مي خوردند كدام ها بود؟
ديشب كتاب فانوس كمين را باز كردم و خواندم، خيلي جالب بود؛ يكي از شهدا ميگفت يك عراقي بالاي سرم بود و داشت خلاصي را به من ميزد يك لحظه يازهرا گفتم و همان لحظه هواپيماهاي ايراني از بالاي سرم گذشتند و من نجات پيدا كردم.
بچهها! كدام عمليات به اسم حضرت زهرا داشتيم كه كتف و پهلوي تير خورده درونش كم بود اگر ميخواهيد چشم و دلتان درست بشود اين شبها را از دست ندهيد.
حضرت آقا گره هاي زندگي اش را در ايام فاطميه با حضرت زهرا باز مي كند
بعضي از شهدا پيشاني بندها را هم ميزندند تا سربند حضرت زهرا را پيدا كنند. يادم هست يكي از آنها گفت من مادر ندارم ميخواهم حضرت زهرا موقع شهادتم بالاي سرم باشد.
حضرت آقا ميگويد همه گلهها، سختيها و همه كارهاي در طول سالم را جمع ميكنم و ايام فاطميه با خانم فاطمه زهرا اين مشكلات را حل ميكنم؛ بچهها اين شبها شبهاي رمز عمليات مبارزه با نفس است.
سيل طوفان گمراهي همه را مي برد مگر اينكه…
آنها وسط عمليات ولايتپذيري را تمرين كردند ما الان وسط معبريم؛ در يك پيچ مهم تاريخي. هر كس امشب بخواهد خانم دستش را خواهد گرفت! بچهها اگر شما راه را منحرف شويد همه جريان بيداري اسلامي منحرف خواهد شد.
ما وسط اين همه انحراف، شبهه و حرف و حديث نبايد كپ كنيم درست توسل كنيد؛ سيل و طوفاني كه آمده همه را با خود خواهد برد مگر اينكه خدا به كسي نظر كند.
شهيد گمنامي كه به مادرش گفت اي كاش جنازه ام پيدا نمي شد
شهيد گمنامي بعد از دعاي مادرش جنازهاش پيدا شد. پسرش در خواب به مادر گفت:مادر جان خيلي خوب است كه جنازهام پيدا شده و تو شبهاي جمعه بالاي سرم ميآيي؛ اما وقتي جنازهام پيدا شد من را از يك نعمت محروم كردند. ما شهداي گمنام شبها در بيابان حضرت زهرا ميآمد و برايمان مادري ميكرد. اين حرفها را امام بيست سال پيش زده بود كه شهداي گمنام همدمي جز نسيم حضرت زهرا در بيابان ندارند.
امشب از حضرت زهرا بخواهيد دستتان را بگيرد
بچهها يك ذره به شهدا دل بدهيد كمي از تعلقات دنيا را از دلتان بكنيد مطمئن باشيد خدا عالم را به پايتان خواهد ريخت.
امروز شهدا به كمك بيبي فاطمه زهرا دارند براي پسرش يار جمع ميكنند به خانم بگوييد شما دست ما را بگير تا در رودخانه چه كنم زندگي غرق نشويم.
حضرت زهرا چه طور هواي شهيد آويني را داشت؟/شهيدي كه مي دانست قبر كوچك به دردش مي خورد
بعد از اينكه حرفهاي حاج حسين تمام شد از كتابي دو خاطره خواند:
يكي اينكه شهيد احمد كريمي يك روز كه در قبرستان قم قدم ميزد؛ قبرش را نشان ميدهد و بچهها به او ميگويند قبرت خيلي كوچك است .با خنده ميگويد نه اين هم زيادي است من اربن اربا خواهم شد و قطعه قطعه ميشوم؛ درست همان طور شد و شهيد احمد كريمي كيسهاي از گوشت بيشتر از او باقي نماند.
خاطره ديگري كه حاج حسين نقل كرد راجع به شهيد آويني بود:
يك كسي نامه تندي به سيد مرتضي آويني براي دلخوريهاي نشريه سوره و حوزه هنري مينويسد و همين كه پلكش را ميگذارد حضرت زهرا در خوابش ميآيد و بيبي سه بار به او ميگويد كه با پسر من چه كار كردي؟ وقتي از خواب ميپرد نامه از آويني به دستش ميرسد كه به او ميگويد يوسف جان من دوستت دارم! هر كاري كه ميخواهي انجام بدهي من راضي هستم اما چه كنم براي من در آن دنيا پارتيبازي شده است و مادرم هوايم را دارد.
شهيدي كه رهبر گفت در بيداري با حضرت زهرا ارتباط داشته
خاطره آخري كه حاج حسين گفت راجع به فيلم شهيد اسلامينسب بود كه حاج حسين در مناطق جنگي به حضرت آقا نشان داده بود؛ اين شهيد در اين فيلم مي گفت كه در عمليات فتحالمبين پاره تن رسول خدا از ما ياري كرده است و با گريه ميگفت هر وقت اسم حضرت زهرا بيايد از خودم بيخود ميشوم.
حضرت آقا آن زمان با اشكت گفته بودند اين شهيد در بيداري با خانم ارتباط داشته است.
و بعد حاج حسين حرفهايش را با تاكيد بر اينكه هر چه ميخواهيد اين شبها از حضرت زهرا بگيريد تمام كرد .