“فرهنگ” در کلام مقام معظم رهبری (۱)
فرهنگ
مفهوم فرهنگ
مراد ما از فرهنگ، همان ذهنيتهاست. هرجا كه من تعبير فرهنگ را به كار مىبرم، مرادم آن معناى عام فرهنگ است؛ يعنى آن ذهنيتهاى حاكم بر وجود انسان كه رفتارهاى او را به سمتى هدايت مىكند تسريع، يا كُند مىكند اين، حدّ اقل نيمى از عوامل تعيينكننده و پيش برنده و جهتدهنده به همهى رفتارهاست. بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛23/09/ 78.
چرایی پرداختن به مقوله فرهنگ
براى اينكه مسئله، كاملًا محسوس شود و آن نگرانى كه در ذهن بنده است، بيشتر واضح گردد كه چرا گاهى اوقات به اين مسئله، زياد مىپردازم يك جبههى جنگ را فرض بفرماييد كه يك مجموعه سرباز، با فداكارى، با قدرت تصميم، با اراده و با ايستادگى مىجنگند؛ مثل جنگى كه ما هشت سال در جبهه داشتيم. در آن زمان، شما وارد منطقهاى مىشديد، مىديديد يكمشت جوان مؤمنِ حزباللّهىِ فداكارِ از جان گذشته، ايستادهاند و مبارزه مىكنند. از هركدام سؤال مىكرديد چرا مبارزه مىكنيد؟ مىگفت: «وظيفهى من است. امام گفتند، دستور دينى من است. دشمن به كشور من تجاوز كرده، مرزها و ناموس مرا تهديد مىكند؛ ما ملت زندهاى هستيم و بايد از خودمان دفاع كنيم!» او مجموعهاى از باورهاى ذهنى را براى شما در ميان مىگذارد كه اعتقاد به خدا، اعتقاد به قيامت، اعتقاد به شهادت، اعتقاد به دستور امام، لزوم اطاعت از امام، اعتقاد به متجاوز بودن اين دشمن، اعتقاد به اينكه من ملتى هستم كه بايد از خودم دفاع كنم، در آن هست. اين مجموعهى در هم آميختهى درهمتنيدهى اعتقادات دينى و اينها در بيان او بروز مىكند. شما مىبينيد كه اين اعتقادات موجب شده است تا اين جوان بايستد، از آسايش خانهاش، از زندگى، از تحصيل و دانشگاهش دست بكشد، به جبهه برود و جان خودش را به خطر بيندازد؛ احياناً هم كشته يا مجروح شود و تا آخر عمر با آن بسازد كه الآن روى چرخ، تعدادى از آنها را مشاهده مىكنيد.
حالا اگر در همين حالى كه اين جوان در اين ميدان با اين حرارت مىجنگد، يك نفر بيايد، بنا كند در اين باورها خدشه كردن و مثلًا بگويد: «اينكه شما مىگوييد اين دشمن، متجاوز است، چه تجاوزى؟ ما اوّل حمله كرديم!»؛ شروع كند در ذهنيت او رخنه كردن و اعتقاد او را به متجاوز بودن اين دشمن و به فضيلت و ارزش شهادت، ضعيف كند، اعتقاد او را به اينكه وقتى امام دستور داد، بايد دستور امام عمل شود، تضعيف كند؛ اعتقاد و باور او را به اينكه يك فرد بايد از كشور، از ميهن و از مرزهاى خودش دفاع كند، ضعيف كند؛ خوب، شما ببينيد اين جوان مؤمنِ آمادهاى كه مثل گلولهى سوزانى به سمت سينهى دشمن حركت مىكرد، با اين تبديل باورها تبديل به چه مىشود؟! به يك موجود پشيمان، متزلزل، مردّد و احياناً پشت به جبهه كرده، تبديل مىشود. يعنى همين آدم، همين شخصيت، با همان استعدادها، با همان قدرت بدنى، با همان هوش، با همان توانى كه از لحاظ جسمانى و مغزى و قدرت اراده و تصميمگيرى داشت، با تبديل محتواى ذهنى خودش، از يك موجود فعال پيشروِ اثرگذار، تبديل به يك موجود منفعلِ منهزم مىشود. اين امر بسيار واضحى است. بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛ 23/ 09/ 1378.
فرهنگ عمومی و بخشهای آن
فرهنگ عمومى دو بخش دارد: يك بخش، امور و مسائلى است كه بارز و ظاهر و جلوِ چشم است و حقيقتاً هم در سرنوشت يك ملت دخالت دارد؛ اما در دراز مدت تأثير مىكند. يعنى در مسير زندگى و حركتهاى آيندهى يك ملت تأثير دارد. مثلًا شكل لباس و چه پوشيدن و چگونه پوشيدن و از كدام الگوى پوشش استفاده كردن، جزو مصاديق و نمونههاى بارز فرهنگ عمومى جامعه است. يا شكل معمارى در جامعه و در چگونه خانهاى زندگى كردن، بخشى از فرهنگ جامعه را شكل مىدهد. زيرا خانههاى قديمى ما يك نوع خانواده و خُلقيّات بار مىآورند (حياط بزرگ، حوضى در وسطش و اتاقهايى در اطراف. از اين اتاقْ پدر بزرگ در مىآيد و از آن اتاقْ دايى و از آن يكى هم عمو. بچههاى خانواده، همه دور هم و بَرِ يك سفره جمع مىشوند و در واقع، اين خانه است كه خانواده را به دنبال خود مىكشاند) و آپارتمان نوعى ديگر از خانواده ايجاد مىكند. حتّى شكلِ در و پنجره و ارتباط اتاقها باهم، به ناچار تأثير خاصى بر ذهن و خُلق و منش و تربيت افراد دارد. ازاينرو، امروز- خوشبختانه- مىبينيم كه در تلويزيون و ميزگردها و گفتارها، بر معمارى سنّتى ايرانى تكيه مىشود. در كردارها نمىدانم چگونه است. ولى بههرحال، آنچه معلوم است اينكه، اين ملت كهن و بزرگ، قبل از اينكه از سبك معمارى اروپايى تأثير بپذيرد، خودش يك سبكِ معمارىِ خاص داشته است. خوب؛ اينها از موارد فرهنگ عمومى است كه فراوان است و تأثيراتش بر سرنوشت اين ملت، بلند مدّت است. چون بههرحال، هر نوع لباس، هرگونه رفتار، هر شكل نشستن بر سفره، هرگونه سخن گفتنِ دو نفر در مواجههى با همديگر و مسائلى از اين قبيل، تأثيراتى انكار ناشدنى در شكلگيرى شخصيت افراد يك جامعه دارد. لكن نه در كوتاهمدّت؛ در بلندمدّت.
بخش دوم از فرهنگ عمومى، آن است كه مانند بخش اوّل در سرنوشت يك ملت تأثير دارد؛ اما تأثيراتش فورى و بسيار محسوس است. يعنى خودِ امورِ مربوط به اين بخش از فرهنگ عمومى، چندان محسوس نيست؛ لكن تأثيراتش در جامعه و سرنوشت و مسير آن، بسيار محسوس است. از جملهى اين امور و در واقع عمدهترينِ آنها، اخلاقيّات است؛ اخلاق فردى و اجتماعىِ مردمِ يك جامعه. فرض بفرماييد افراد يك جامعه، وقتشناس نباشند. خوب؛ وقتىكه شما وارد آن جامعه مىشويد، اين وقت ناشناسى آنان را، از طريقِ تأثيرات منفىاش در سرنوشت خودتان و مردم درمىيابيد؛ درحالىكه خودِ آن، چندان واضح نيست. وجدانِ كارى و وقتشناسى در يك جامعه، بسيار مهمّ است. مثلًا وقتى ساعت هشت با كسى قرار گذاشتيم، اينكه هشت و ده دقيقه يا هشت و نيم و يا پيش از ظهر برويم، بااينكه سرِ ساعتِ هشت آنجا حاضر شويم، يكى و تأثيرش يكسان است؟ وجدانِ كارى هم، جزئى از فرهنگ عمومى است كه بسيار پسنديده است. وجدانِ كارى، يعنى افراد يك جامعه، خود را در قبالِ آن كارى كه پذيرفتهاند متعهّد بدانند و نوعى احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهمبندى و رفع تكليف نكنند و آن كار را به صورت كامل انجام دهند. اينها از جملهى خُلقيّات يك ملت است كه تأثيرش در زندگى و سرنوشت آنها خيلى زياد است.
از جمله مصاديقِ ديگرِ فرهنگ عمومى، اين است كه افراد يك ملت، مردمى باشند كه خيلى عافيتطلب و به دنبال منافع شخصى خود نباشند؛ بلكه واقعاً حاضر باشند براى ملت و كشورشان وارد ميدان شوند و خطرپذيرى كنند. يعنى حسّ منفعتجويىِ گروهى و جمعى يك ملت، بايد بيش از حسّ منفعتطلبىِ فردىِ آنان باشد. از جمله نمونههاى ديگر فرهنگ عمومى كه به اخلاق شخصى و اجتماعى مربوط است، اينكه: افراد جامعه صبور باشند، مهماندوست باشند، عادتشان اين باشد كه به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام كنند. ازاينرو، اينگونه مسائل بسيار مهمّ است و مىتواند سرنوشت يك ملت را تغيير دهد. بيانات در ديدار وزير و مسئولان «وزارت ارشاد» و اعضاى «شوراهاى فرهنگ عمومى كشور»؛ 19/ 04/ 1374.
نقش و ضرورت فرهنگ
بنده اصرار دارم كه در محافل تصميم گيري نظام جمهوري اسلامي، يك مقوله مورد توجه قراربگيرد و آن مقوله فرهنگ است. …. به نظر ما مقوله فرهنگ از نظر تأثيرش در آينده يك ملت و يك كشور، با هيچ چيز ديگري قابل مقايسه نيست. اهميت مقوله فرهنگ از اينجاست. لذا هر آنچه كه موجب دغدغه انسان نسبت به آينده كشور و اهداف و آرمان هاي آن مي شود، همين ها موجب دغدغه در مسايل فرهنگي هم ميشود. (بيانات در ديدار اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، .1379.9.19)
فرهنگ مثل آب و هواست
فرهنگ، مثل آب و هواست. فرهنگ، يعنى همين رسوم و آدابى كه بر زندگى من و شما حاكم است. فرهنگ، يعنى باورها و اعتقادات ما و چيزهايى كه زندگى شخصى و اجتماعى و داخل خانه و محيط كسب يك جامعه با آنها روبهروست. جمهورى اسلامى، فرهنگ غربى را رد كرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامى داريم. خطبههاى نماز جمعهى تهران؛ 10/ 01/ 1369.
فرهنگ مثل روح درکالبد بزرگ انسانی و اجتماعی
فرهنگ، اساس كار ماست. در واقع، فرهنگ با همهى شعب آن، يعنى علم و ادبيّات و غيره، روحِ كالبد هر جامعه است. بدون شك، فرهنگ مثل روح است. بلاشك فرهنگ است كه جامعه را به اصل كار يا بيكارى، به كار تند يا كُند و به جهتگيرى خاص يا به ضدّ آن جهتگيرى وادار مىكند. بنابراين نقش فرهنگ، نقش روح در كالبد اجتماع- كالبد بزرگ انسانى- است. بيانات در ديدار اعضاى انجمن اهل قلم؛ 07/ 11/ 1381.
فرهنگ مثل هواست
فرهنگ مثل هواست كه انسان وقتىكه اين هوا را استنشاق كرد، با هوايى كه استنشاق كرده و با آن جانى كه گرفته، مىتواند دو قدم بردارد و جلو برود؛ بقيهى كارها همه برخاستهى از آن چيزى است كه شما استنشاق كردهايد. اگر چنانچه يك جايى، هواى مسمومى تزريق بشود، نتيجهاى كه در اندامها ديده خواهد شد تابع آن مسموميتى است كه در اين هواست. اگر فضا را با دود يا مخدرى تخدير كنند، وقتى شما آن را استنشاق كرديد، رفتار شما متناسب با آن چيزى خواهد شد كه استنشاق كردهايد؛ فرهنگ يك چنين حالتى دارد. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيسجمهور و اعضاى هيئت دولت به مناسبت هفته دولت و در آستانهى نيمهى شعبان؛ 04/ 06/ 1386.
میدان بازی در زمینهی فرهنگ عمومی
واقعاً ما براى كار در زمينهى فرهنگ عمومى، ميدان بازى داريم. اگر ما بخواهيم توسعهى اقتصادى را به معناى صحيح كلمه در جامعه راه بيندازيم، احتياج به تلاش فرهنگى داريم. مادامى كه حتّى محقق و جستجوگر علمى ما، آن فرهنگ كار و وجدان كار و عشق به كار را، آنچنانكه در يك فرهنگ سالم مطرح است كه مظهر عاليش هم فرهنگ اسلامى است نداشته باشد، وجود اين محقق، بىفايده خواهد بود. گيريم كه ما محققان بزرگى تربيت كرديم و مثلًا آزمايشگاههاى مهمى هم در اختيارشان گذاشتيم؛ اين به يك كار شخصى تبديل خواهد شد. بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛ 19/ 09/ 1369.
فرهنگ مایهی اصلی هویت ملتها
فرهنگ مایهی اصلی هویت ملتهاست. فرهنگ یک ملت است که میتواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و دارای آبروی جهانی کند. اگر فرهنگ در کشوری دچار انحطاط شد و یک کشور هویت فرهنگی خودش را از دست داد، حتی پیشرفتهایی که دیگران به آن کشور تزریق کنند، نخواهد توانست آن کشور را از جایگاه شایستهیی در مجموعهی بشریت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند. بیانات پس از بازدید از سازمان صدا و سیما؛ 1383/02/28
فرهنگ، مسألهی اول نظام
من به شما فرهنگيان عزيز مىگويم كه مسألهى فرهنگ و تعليم و تربيت، مسألهى اول در نظام ماست. در بلند مدت، هيچچيز به اندازهى تعليم و تربيت اهميت ندارد. نقش معلم و مربى در جامعهى ما، نقش طراز اول است. در حقيقت، سنگر مبارزه با كفر و ظلم و استكبار جهانى و قلدرى شياطين سياسى عالم، همين سنگر مدرسه و تعليم و تربيت و فرهنگ است. … قدر تعليم و تربيت و معلمى و سنگر فرهنگى را بدانيد. جوانها و نوجوانها، قدر درس و بحث و فراگيرى و خودسازى را بدانند. سخنرانى در مراسم بيعت وزير آموزش و پرورش، معلمان و جمعى از دانشآموزان استان تهران، 26/ 03/ 1368.
فرهنگ ستون فقرات
فرهنگ ستون فقرات حیات یک ملت و هویت یک ملت است. بیانات پس از بازدید از سازمان صدا و سیما؛ 1383/02/28.
غفلت از تأثیر تعیین کننده فرهنگ
به نظر من تأثير فرهنگ، هم بهعنوان يك عامل اصلى و تعيينكننده در رفتارهاى فردى و اجتماعى كشور و امّتمان، هم بهعنوان يك حامل براى تأثيرات و اثرگذارىهاى سياسى گرايشهاى سياسى مغفولٌ عنه قرار گرفته و آنچنان كه بايد و شايد نيست.
حرفهايى زده مىشود، چيزهايى مىگوييم، بنده خودم مطالبى را زياد تكرار مىكنم؛ ليكن در مقام عمل مىبينيم كه بهاى آنچنانى داده نمىشود. من اينطور احساس مىكنم كه همهى رفتارهاى فردى و جمعىِ ما بهعنوان مسئول و رفتارهاى ملتمان، تحت تأثير دو مجموعه عوامل است: يك مجموعه، آن استعدادها و امكانات و اينهاست هوش، تواناييها و استعدادهاى مردم فرض بفرماييد يك فرد را كه در نظر مىگيريم، يك قسمت از تلاش و فعّاليتش در هر ميدانى از ميدانها، مربوط به آن استعدادها و تواناييها و ظرفيتهاى وجودى خودش يا فضايى است كه از آن استفاده مىكند. بخش دوم، آن عامل مؤثّر و جهتدهندهى ذهنيت است. بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛ 23/ 09/ 1378.
ارزیابی مجدد فرهنگ
ما بايد مقولهى فرهنگ را از نو ارزيابى كنيم. من به ذهنم اينطور مىرسد كه ما در نظام جمهورى اسلامى، مقولهى فرهنگ را قدرى دست كم گرفتهايم. ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛23/ 09/ 78.
فرهنگ انقلاب
از شخصيتهاى علمى و فرهنگى در آن دوران اين انتظار و توقع بود كه اگر داراى هر عقيدهيى هستند، و لو اسلام را هم قبول ندارند و ايمان اسلامى هم ندارند، براى هويت فرهنگى اين ملت ارج قائل شوند؛ اما ارجى قائل نشدند؛ دروازهها را باز كردند و چشمها را بستند و مجذوب و خيره شدند و ما را عقب انداختند. به خاطر همين، ما در ميدان علم و فناورى عقب مانديم. اينكه در عرف دورهى جوانىِ من- كه حالا خوشبختانه آنطور نيست و خيلى فرق كرده- واقعاً هر كالايى به صِرف خارجى بودن، مطلوب بود و به صِرف داخلى بودن نامطلوب، فرهنگ عمومىِ آن زمانها بود و در داخل كشور هم جرأت و گستاخى كار علمى و تحقيقى و باز كردن بنبستها و شكستن مرزهاى دانش اصلًا قابل تصور نبود و كسانى كه در خودشان چنين استعدادى مىديدند، به هيچ راهى جز اينكه در محيطهاى خارج از كشور كار كنند، فكر نمىكردند. اينكه ما خودمان بسازيم، خودمان توليد كنيم و خودمان ابتكار، اصلًا متصور نبود. بنده از اطلاعات و گزارشهاى گوناگونى كه در اختيارم قرار گرفته، نمونههاى عينىِ خيلى فراوانى را سراغ دارم كه شايد بعضى از شماها هم اين موارد را بدانيد. اما امروز نه، امروز خوشبختانه اين حالت دليرى و خوداتكايى و شجاعتِ وارد شدن در ميدانهاى گوناگون هست. اين فرهنگ را انقلاب عوض كرد. مقولهى فرهنگ اين است. اين يك مثال و يك مصداق بود. بيانات در جمع كاركنان سازمان صدا و سيما؛ 28/ 02/ 1383
حفظ فرهنگ خودی سیاست کلی فرهنگ
در باب فرهنگ، سياست كلّى كشور بايد عبارت باشد از حفظ و پرداخت و وابستگى شديد و كامل به فرهنگ ملى. البته جزو مهمترين اركان فرهنگ ملى، اسلام است. ما مردم ايران مفتخريم كه از 1350 سال قبل، فرهنگ، زبان، آداب، عادات، لباس و همهچيزمان با اسلام آميخته شده است. شايد هيچ ملت ديگرى اينگونه با اسلام آميخته نشد كه ما شديم. اسلام و آداب و فرهنگ اسلامى، جزو فرهنگ ملى ماست. «ملى» در اينجا، مقابل «اسلامى» نيست؛ عين همان اسلامى است. «فرهنگ ملى» يعنى «فرهنگ خودى». فرهنگ خودى، بايد حفظ شود. البته فرهنگ خودى از فرهنگهاى ديگر هم وام مىگيرد؛ حرفى نداريم. «اطلبوا العلم و لو بالصّين.» اين هم فرهنگ است. اينكه بايد رفت از هرجاى دنيا چيز خوب را آورد، اين هم جزو فرهنگ ماست. اين را هم بايد حفظ كنيم. اما آنچه را كه براى بدنمان لازم است، بجَويم و فرودهيم. نه اينكه ما آنجا بيفتيم، يكى ديگر بيايد، هرچه كه خودش مصلحت مىداند به بدن ما تزريق كند؛ مثل مرده؛ مثل آدم بىهوش! اين اقتصاد، اين فرهنگ و سياست استقلال كه پايه و مبناى سياست نظام جمهورى اسلامى است، شعار اصلى ماست. استقلال كامل، در همه جهت، يعنى زور و زورگويى را از هيچكس قبول نكردن؛ مسائل جهانى را طبق معيارهاى خود حل كردن و راهِ آن را پيمودن. بيانات در مراسم تنفيذ حكم دورهى دوم رياست جمهورى آقاى «هاشمى رفسنجانى»؛ 12/ 05/ 1372
{flv}rayehe{/flv}