نشانه هایی از بصيرت باطني آیت الله قاضی

1.پول هاي شبهه ناک

آيت الله محمد علي گرامي نقل مي کند: از مرحوم آيت الله محسني ملايري شنيدم که نقل مي کرد يک بار به همراه عده اي از خوانين و افراد متنفذبه نجف مشرف شديم و در يکي از ايام به محضر آيت الله الحق و العرفان ميرزاعلي آقا قاضي رفتيم. همگي قبلاً پول جمع کرده و روي هم گذاشته بوديم که تقديم ايشان نماييم. پس از شرفيابي و تعارفات و احوال پرسي، آن پول را خدمتشان تقديم کرديم. با اينکه آن پول مخلوط بود ولي ايشان دقيقاً پول مرا جدا کرد و آن را برداشت و بقيه پولها را به خاطر شبهه ناک بودن آن به صاحبانش برگرداند و قبول نفرمود!

2.غصب منزل آقاي حداد

منزل شخصي آقا سيد هاشم حداد متعلق به عيالشان بود که ابوالزوجه (پدر زن) ايشان به نام حسين ابوعمشه به دخترش هبه کرده و به جهت آن که به سادات و بالاخص به اين دامادش سيد هاشم خيلي علاقمند بوده و آقا سيد هاشم داراي فرزندان بسيار و عائله سنگين بودند گفته بود: اين خانه براي اين بچه سيّدها باشد و وصيت کتبي هم نوشته بود پس از فوت او شوهر خواهر زن ايشان، با آن که شخص متمکن و ثروتمندي بود انکار وصيت کرد و به حکومت مراجعه نمود، از طرف حکومت آمدند و ميان خانه ديوار کشيدند و آقاي قاضي از قبل اين موضوع را به آقاي حداد خبر داده بودند.

3.خبر رحلت شاگرد آيت الله قاضي

وقايعي ديگر از زندگي شاگردان را نيز برايشان ترسيم مي کنند.آقاي سيد محمد حسن قاضي فرمودند: خبر رحلت مرحوم سيد حسن مسقطي که از شاگردان برجسته مرحوم قاضي بوده و در حال سجده در مسجد جان داده بود را به آقا سيد ابوالحسن اصفهاني تلگراف نموده بودند و ايشان هم پيام رحلت را توسط واسطه اي به مرحوم قاضي که در مدرسه هندي حجره داشتند اعلام کردند. من داخل صحن مدرسه بودم و علامه طباطبايي و شيخ محمد تقي آملي و برخي ديگر از شاگردان مرحوم قاضي نيز در صحن بودند. هيچ يک از آن ها جرأت ننمودند خبر ارتحال آقاي مسقطي را به حجره بالا به مرحوم قاضي برساند. زيرا مي دانستند اين خبر براي مرحوم قاضي با آن فرط علاقه به مسقطي غير قابل تحمل است لهذا آقاي حداد را اختيار نمودند که وي اين خبر را برساند و چون آقاي حداد اين خبر را رسانيد مرحوم قاضي فرمودند: مي دانم!

4.مرجعيت آينده

مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در مجالس روضه هفتگي آقاي قاضي شرکت مي کرد ولي در آن عصر هنوز معروف نشده و به عنوان مرجع مطرح نبودند. يک وقتي آقاي قاضي در عالم خواب يا مکاشفه مي بيند که بعد از اسم مرحوم آيت الله سيد محمد کاظم يزدي نام آقا سيد ابوالحسن اصفهاني نوشته شده است و بعداً اين مطلب را به ايشان مي گويد. آقاي اصفهاني بعد از وفات مراجع عصر، به مرجعيت مي رسد و همچون سيد محمد کاظم يزدي مرجعيت اش گسترده و تام مي گردد.

5.اين فرزند زنده مي ماند!

آيت الله شيخ جعفر سبحاني مي فرمايد: افرادي که با او[ يعني قاضي تبريزي] معاشرت داشته و زير دست او پرورش يافته اند، او را اعجوبه زمان که داراي کشف و کرامات فراواني بود، توصيف مي کنند و خود مرحوم استاد فقيد [علامه طباطبائي] که در اخلاق و سلوک دست پرورده او است، قضاياي بس شگفت آوري از او نقل مي کرد. حضرت استاد، روزي از کرامات استاد خود مرحوم قاضي سخن مي گفت در ضمن مطالبي، اين داستان را يادآور شد: من و همسرم از خويشاوندان نزديک مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي بوديم، او در نجف براي صله رحم و تفقد از حال ما، به منزل ما مي آمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بوديم ولي همگي در همان دوران کودکي فوت کرده بودند.روزي مرحوم قاضي به منزل ما آمد، در حالي که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم؛ موقع خداحافظي، به همسرم گفت: دختر عمو! اين بار اين فرزند تو مي ماند و او پسر است و آسيبي به او نمي رسد و نام او عبدالباقي است!من از سخن مرحوم قاضي خوشحال شدم و خدا به ما پسري لطف کرد و بر خلاف کودکان قبلي، باقي ماند و آسيبي به او نرسيد و نام او را عبد الباقي گذارديم.

6.نترس!

آقا سيد حسن مصطوفي تبريزي مي فرمود:يک زماني به نجف مشرف شدم تا آقاي قاضي را زيارت کنم و از محضرش استفاده ببرم ولي بر اثر بدگويي برخي طلاب جاهل مي ترسيدم به محضر آقاي قاضي بروم، يک روز در کنار درب بزرگ بازار حرم نشسته بودم و کساني را که از درب قبله و سلطاني به حرم رفت و آمد مي کردند مي ديدم، يک لحظه در فکر فرو رفتم که اصلا من براي چه به نجف آمده ام، من براي ملاقات با آقاي قاضي به اينجا آمده ام ولي مي ترسم ، در همين اوان که نشسته بودم و در اين فکر بودم ديدم يک سيد بزرگواري از حرم مطهر بيرون آمد و دور تا دور بدنش را نوري احاطه کرده بود، چنانکه از شش جهت اندامش نوري ساطح بود، من شيفته اين آقا شدم، ديدم به طرف درب سلطاني حرم رفت و نزد قبر ملا فتحعلي سلطان آبادي نشست، در اين لحظه ديدم آن سيد نوراني به کسي چيزي گفت و او نزد من آمد و گفت: آن سيد مي فرمايد: اي کسي که اسمت حسن است، سريره ات حسن است، شکلت حسن است، شغلت حسن است، چرا مي ترسي؟ پيش بيا، پيش ما بيا و نترس و ما اين چنين به محضر آقاي قاضي مشرف شديم.

7.آن کلمه را مي دانم!

آيت الله طهراني از علامه طباطبائي سؤال مي کند: راجع به حضرت قائم آل محمد حضرت حجه بن الحسن العسکري ارواحنا فداه و کيفيت ظهورش، از مرحوم قاضي رحمه الله عليه چيزي به خاطر داريد؟ علامه فرمودند:در روايت است که چون حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور کنند، اول دعوت خود را از مکه آغاز مي کنند. بدين طريق که بين رکن و مقام پشت به کعبه نموده و اعلان مي فرمايند و از خواص آن حضرت سيصد و شصت نفر در حضور آن حضرت مجتمع مي گردند. مرحوم استاد ما قاضي رحمه الله عليه مي فرمود که: در اين حال حضرت به آنها مطلبي مي گويند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر مي گردند و چون همه آنها داراي طي الارض هستند، تمام عالم را تفحص مي کنند و مي فهمند که غير از آن حضرت کسي داراي مقام ولايت مطلقه الهيه و مأمور به ظهور و قيام و حاوي همه گنجينه هاي اسرار الهي و صاحب الأمر نيست. در اين حال همه به مکه مراجعت مي کنند و به آن حضرت تسليم مي شوند و بيعت مي نمايند. مرحوم قاضي(ره) مي فرمود: من مي دانم آن کلمه اي را که حضرت به آنها مي فرمايد و همه از دور آن حضرت متفرق مي شوند چيست!! ومن در روايات ديدم که حضرت صادق (عليه السلام) مي فرما يند من آن کلمه را ميدانم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه