شيخ و دختر ناصرالدين شاه

 

دختر شيخ انصاري (ره) فرمود: روزي دختر ناصرالدين شاه براي زيارت و ديدار با پدرم وارد منزل ما در نجف اشرف شد. آثار زهد عيسوي و علائم ورع يحيوي را در پيشاني شيخ يافت. در اتاق او کمي پشکل بجاي زغال در منقل مشتعل بود و يک سفره حصيري به ديوار آويزان. در کنار منقل گلي يک پيه سوز سفالي اتاق را نيمه روشن کرده بود. اينها بود اسباب اتاق آن قطب دائره فقاهت!

شاهزاده وقتي وضع اتاق را برانداز کرد نتوانست از اظهار مطلب دروني خود خودداري کند از اين رو گفت: اگر ملا و مجتهد اين است پس حاج ملا علي کني چه مي گويد؟! سخنش هنوز تمام نشده بود که شيخ انصاري از جاي برخاست و با ناراحتي فرمود: چه گفتي؟ اين کلام کفرآميز چه بود؟ بدان که خود را جهنمي کردي، برخيز و از نزد من دور شو، و حتي يک لحظه اينجا نمان؛ زيرا مي ترسم عقوبت تو مرا هم بگيرد و … شاهزاده از تهديدات شيخ به گريه افتاد و گفت: آقا! توبه کردم، نفهميدم مرا عفو کنيد ديگر از اين غلطها نمي کنم! شيخ از خطاي او گذشت و فرمود: تو کجا و اظهار نظر درباره ملا علي کني کجا ؟ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه