سرداری که از روی قبض خمس‌اش شناسایی شد

هفت صبح فردا به مقر، بی سیم می‌زنند دو نفر تو جاده بانه – سردشت، به کمین گروهک‌ها خورده‌اند بروید، ببینید کی هستند و بیاوریدشان عقب. وقتی نیروهای خودی می‌رسند دو نفر را می‌بینند که به آنها تیر خلاص زده‌اند و زیاد قابل شناسایی نیستند.

 

سردار شهید «مهدی زین‌الدین» در سال 38 در تهران به دنیا آمد، او در دوران نوجوانی با شهید محراب آیت‌الله مدنی (ره) مانوس بود و رشد معنوی و مذهبی خویش را مدیون این روحانی وارسته می‌دانست؛ به دلیل مبارزات سیاسی پدر، محل زندگی بعد از چندین جا به جایی به قم منتقل می‌شود و مبارزات انقلابی مهدی بال و پر بیشتری می‌یابد. مهدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جزو اولین کسانی بود که جذب نهاد مقدس جهاد سازندگی شد و با تشکیل سپاه به عضویت این نهاد مقدس درآمد.

او در آغاز جنگ، مسئول شناسایی یگان‌های رزمی بود اما بعد مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد را پذیرفت و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات کوبنده‌ای بر پیکر لشکریان صدام وارد آورد. بخشی از موفقیت‌های به دست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات او و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.

شهید زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و به خاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) – که بعدها به لشکر تبدیل شد – انتخاب منصوب شد، در عملیات رمضان نیز، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگان‌های مانوری و خط‌شکن بود که با به کارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به لشکر تبدیل شد.

لشکر علی‌بن ابیطالب (ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شکن و به عنوان یکی از یگان‌های همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کننده‌ای را برعهده داشت. که همه این موفقیت‌ها مرهون فرماندهی بی مثال سرباز جان برکف روح‌الله، مهدی زین‌الدین بود.

اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیت‌های نظامی‌اش دارای صلابت و قدرت خاصی بود، اما زمانی که با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود. شهید مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیت‌های مختلف لشکر به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان کارها باشند و می‌گفت: من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد.

در کنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبت‌هایش در عمق جان نیروهای رزمنده می‌نشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش می‌کشیدند و بر بالای دست‌هایشان بلند می‌کردند.

او یکی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت کرده بود. چنانچه گفته می‌شود 70 درصد نیروهای پاسدار و بسیجی آن لشکر، نماز شب می‌خواندند.

عاقبت، فرمانده سربلند و محبوب لشکر 17 علی‌ بن ‌ابی طالب، در آبان ماه سال 1363 در حالی که به همراه برادرش مجید، ‌مسئول اطلاعات ـ عملیات این تیپ، برای شناسایی منطقه عملیاتی به سمت سردشت در حال حرکت بود، با ضدانقلاب منطقه درگیر می‌شود و پس از سال‌های طولانی انتظار، کلید باغ شهادت را می‌یابد و مشتاقانه به سرزمین‌های ملکوتی آسمان هفتم بال می‌گشاید.

اما نحوه شناسایی پیکر شهید زین‌الدین بعد از شهادت نکته جالبی دارد؛ شهید زین‌الدین چند ساعت قبل از شهادتش خواب می‌بیند که به همراه برادرش شهید شده است؛‌ روایت کرده‌اند وقتی شهید زین‌الدین عازم منطقه می‌شود، راننده‌اش را پیاده می‌کند و می‌گوید “خودمان می‌رویم”. حتی یکی از رزمندگان اصرار می‌کند که همراه آنها برود، اما آقا مهدی به او می‌گوید “تو اگر شهید بشوی جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم اما ما دو برادر اگر شهید شویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم“.

غروب در راه به کمین ضدانقلاب می‌خورند. موشک آر.پی.جی به سقف ماشین اصابت می‌کند و مجید به شهادت می‌رسد و مهدی پیاده می‌شود تا پناه بگیرد که از پشت به سمت او رگبار می‌‌گیرند.

هفت صبح فردا به مقر، بی سیم می‌زنند دو نفر تو جاده بانه – سردشت، به کمین گروهک‌ها خورده‌اند بروید، ببینید کی هستند و بیاوریدشان عقب. وقتی نیروهای خودی می‌رسند دو نفر را می‌بینند که به آنها تیر خلاص زده‌اند و زیاد قابل شناسایی نیستند. اول آنها را نمی‌شناند. توی ماشین را که می‌گردند، کالک عملیاتی و یک سر رسید پیدا می‌شود که اسم فرمانده گردان‌ها و جزئیات عملیات را تویش نوشته بودند.

بچه‌‌ها با بی‌سیم قضیه را به عقب اطلاع می‌دهند، ‌دستور می‌آید که باز هم بگردند، وقتی قبض خمسش را توی داشبرد پیدا می‌کنند، مطمئن می‌شوند خود زین‌الدین است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه