خصوصیات رفتاری در منزل(آیت الله طباطبایی)

جناب مهندس طباطبايي مي گويد:« علامه طباطبايي در خانه خيلي مهربان و بي اذيت و بدون دستور بودند و هر وقت به هر چيزي مثل چاي که احتياج داشتند، خودشان مي رفتند و مي آوردند. چه بسا هنگامي که عيال و يا يکي از اولادشان وارد اتاق مي شدند، ايشان در جلوي پاي آنها بلند مي شد و اين قدر خليق و مؤدب بود. هيچ ممکن نبود کسي با ايشان مدتها معاشرت بکند و بدون اطلاع از خارج بداند که ايشان چه کسي هست. اينقدر صادق و بي آلايش بود و کلاً ايشان از اخلاق اجدادشان برخوردار بود.

مرحوم علامه اظهار مي داشتند که عمده موفقيتهايش را مديون همسرشان بوده است. در مسافرتها، بسيار باحوصله بودند و در طول سال خيلي وقتها شب تا طلوع صبح را بيدار بودند و به کارهاي علمي شان رسيدگي مي کردند؛ چون سکوت شب فرصتي براي ايشان بود تا بتواند خوب کار کند.

در هر24 ساعت، 12 يا 13 ساعت را يکسره کار مي کردند و در طول سال فقط عاشورا را تعطيل مي کردند. من از طفوليت تا آخر عمرشان که خدمتشان بودم؛ هيچ وقت ياد ندارم که در ماه رمضان ايشان يک شب بخوابند. زندگي داخلي شان واقعاً سرتاسر آموزنده بود، ايشان تيراندازي و اسب سواري را خيلي خوب مي دانستند و شناگر بسيار لايقي بودند؛ اهل پياده روي بوده و کوهنورد ماهري بودند؛ در باغباني، زراعت و خصوصاً معماري مهارت فوق العاده اي داشتند و در زمينه کارهاي طراحي ساختمان مي توان از مدرسه « حجتيه فعلي» در قم نام برد.

در کارهاي علمي خود بيشتر فکر مي کردند و مطالعه زيادي روي کتب مختلف نداشتند به جز در مورد مراجعه به تاريخ و اسم و اختصاصات موجود و بدين جهت در کتابخانه شان خيلي کتاب انباشته نيست.

يادم هست که در سن 12 سالگي همه روزه مرا به بيابان برده و به من تعليم تيراندازي مي دادند و به من توصيه مي کردند که شکار کردن را ياد بگير؛ ولي به کار نبر که شکار و کشتن يک جانور گناه است. گفتم پس شکار براي چه خوب است. گفتند در صورتي مي تواند مجاز باشد که انسان با يک ضرورت واقعي که جنبه حياتي دارد مواجه بشود و الا ممنوع است. سپس ادامه دادند:« من هرگز از تو راضي نخواهم بود اگر يک جانور را بکشي. »

ايشان خيلي خير خواه، بشردوست، مقيد و بي اذيت بودند و من هميشه در زندگي مديون تربيت هاي ايشان هستم. با وجود داشتن خادم همواره باغچه هاي خانه را خودش بيل مي زد و گلکاري مي کرد و در تابستان ها و مخصوصاً پيش از آمدن به قم، در تبريز و در ملک موروثي خويش، به مدت ده سال زراعت مي کرد. »

در مورد رفتار علامه طباطبايي با همسر و فرزندان، فرزند ايشان « نجمه السادات طباطبايي » همسر شهيد قدوسي مي گويد: « همه خصوصيات اخلاقي پدرم، خود به خود در محيط خانوادگي ما نيز تأثير داشت. ايشان اگر چه وقت زيادي نداشتند، ولي با اين حال برنامه ها يشان را طوري تنظيم مي کردند که روزي يک ساعت، بعد از ظهرها، در کنار اعضاي خانواده باشند. در اين مواقع به قدري مهربان و صميمي بودند که آدم باورش نمي شد ايشان فردي با آن همه کار و مشغله هستند. رفتارشان با مادرم بسيار احترام آميز و دوستانه بود. هميشه طوري رفتار مي کردند که گويي مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگو و مگو و اختلافي بين آن دو نديديم. به قدري نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان مي کرديم اينها هرگز با هم اختلافي ندارند ( در صورتي که زندگي مشترک، به هر حال، بدون اختلاف نظر نيست ) آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.

پدرم هميشه از گذشت و تحمل مادرم تمجيد مي کرد و مي گفت که اين زن يازده سال و نيم در « نجف» تحمل هر سختي را کرده است، 8 بچه اش را پس از تولد از دست داده و دم نزده و در همه اين مدت من مشغول درس خواندن بودم و خوبيها را به مادرم نسبت مي دادند.

خودشان مي گفتند که از اول ازدواج هميشه با هم يکرنگ و يکدل بوده ايم. با بچه ها بسيار صميمي بودند، نه تنها با بچه هاي خودشان، بلکه با بچه هاي من. گاهي ساعات بسيار از وقت گرانبهاي خود را صرف شنيدن حرفهاي ما يا آموختن نقاشي به ما و سرمشق دادن براي تکاليفمان مي کردند. در خانه اصلاً مايل نبودند کارهاي شخصيشان را کس ديگري انجام دهد و بر سر آوردن رختخواب هميشه مسابقه بود، پدرم سعي مي کردند زودتر از همه اين کار را انجام دهند و مادرم هم سعي مي کرد پيشدستي کند. حتي اين اواخر که بيمار بودند و من به خانه شان مي رفتم با آن حالت بيمار براي ريختن چاي از جاي خود برمي خواستند و اگر من مي گفتم:« چرا به من نگفتيد که برايتان چاي بياورم؟» مي گفتند:« نه، تو مهماني، سيد هم هستي و من نبايد به تو دستور بدهم. »

وقتي مادرم مريض مي شد، اصلاً اجازه نمي داد از بستر بلند شود و کاري انجام دهد. مادر من حدود 17 سال پيش فوت کرده است، پيش از فوت حدود 27 روز در بستر بيماري بود و در اين مدت پدرم از کنار بستر ايشان لحظه اي بلند نشدند. تمام کارهايشان را تعطيل کردند و به مراقبت از مادرم پرداختند. بسيار وفادار و عاطفي بودند، تا سه چهار سال پس از فوت مادرم، پدرم علامه طباطبايي هر روز سر قبر او مي رفتند و بعد از آن هم که فرصت کمتري داشتند، به طور مرتب، دو روز در هفته، يعني دوشنبه ها و پنج شنبه ها، بر سر مزار مادرم مي رفتند و ممکن نبود اين برنامه را ترک کنند. مي گفتند: « بنده خدا بايستي حق شناس باشد. اگر آدم حق مردم را نتواند ادا کند حق خدا را هم نمي تواند ادا کند. »

**** يکي از علل اصلي موفقيت علامه طباطبايي علاوه برداشتن ارتباط معنوي با ائمه اطهار عليهم السلام و داشتن اساتيدي مبرز و شاگرداني ممتاز و همتي بلند و توفيق الهي، داشتن همسري دلسوز بود.

آيت الله ابراهيم اميني يکي از شاگردان علامه طباطبايي نقل مي کند که: « استاد علامه طباطبايي در فوت همسرش مي گريست، به ايشان عرض کردم ما بايد درس صبر را از شما بياموزيم چرا بي تابي مي کنيد؟ علامه فرمود:« او بسيار مهربان و فداکار بود و اگر نبود همراهي هاي ايشان، من موفق به نوشتن و تدريس نمي شدم. او [همسرم] در هنگامي که من فکر مي کردم و يا مي نوشتم، با من حرف نمي زد تا رشته افکارم از هم گسسته نشود و براي اينکه خسته نشوم، رأس هر ساعت در اطاق مرا باز مي کرد و چاي مي گذاشت و سراغ کار خود مي رفت.» در مورد فداکاري همسر علامه طباطبايي نقل مي کنند که علامه مي گفت که خانم به حدي به من کمک مي کند که گاه من اطلاع از قباي خود ندارم به اين معني که مي رود پارچه اي انتخاب مي کند و مي خرد و مي دوزد و براي پوشيدن در اختيار من مي گذارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه