جامعیت و اعتدال

 آنان که داراي ظرفيت روحي نباشند، در وادي عرفان به افراط و تفريط گراييده و قادر به جمع بين عالم وحدت و کثرت نمي باشند. علامه مي فرمودند: « بديهي است که طي اين منزل منافاتي با بودن سالک در دنيا و اشتغال به مشاغل اوليه خود ندارد و واردات قلبيه او ربطي به اوضاع خارجيه از نکاح و کسب و تجارت و زراعت و امثالها ندارد، سالک در عين آن که در بين مردم بوده و امور دنيا را به جاي مي آورد، روحش در ملکوت سير نموده، با ملکوتيان سرو کار دارد. » ايشان در ترسيم مقام متعالي معصومان عليهم السلام، مي گويد:« پيشوايان ديني، سلام الله عليهم اجمعين، چون از مراتب سلوک الي الله گذشته و در حرم خدا وارد شده و سپس به مقام بقاء بعد الفناء، که همان بقاء به معبود است، رسيده اند، لذا حال آنها جامع بين دو عالم وحدت و کثرت است… و از کوچکترين حکمي از احکام يا ادبي از آداب يا حالي از حالات متناسبه با اين عوالم، دريغ و مضايقه و دوري نخواهند نمود، و در عين حال نيز توجه به عوالم عاليه را حفظ فرموده…»

سپس مرحوم علامه طباطبايي، موضوع تعادل را مطرح مي کند و دو چهره از انسانها را ترسيم مي کند:1) گروهي که پاي بند عادات و رسوم و تعارفات اجتماعي شده و براي حفظ شخصيت خود از هر گونه آداب و رفت و آمدهاي مضر و بي فايده دريغ نمي کنند و در برابر اجتماع تابع محض مي باشند. 2) گروهي که از اجتماع کنار مي روند و هر گونه عادات و ادب اجتماعي را ترک کرده و در کنج خلوت آرميده و به عزلت و گوشه گيري مشهور شده اند.

علامه طباطبايي هيچ يک از اين دو را نمي پذيرد و معتقد است:« سالک براي آن که بتواند به مقصد نائل گردد، بايد مشي معتدلي بين رويه اين دو گروه اختيار نمايد و از افراط و تفريط بپرهيزد و در صراط مستقيم حرکت کند. » و او خود به راستي، در نهايت اعتدال بود. با اين که لحظه هاي سکوت را از ذکر خدا معطّر مي کرد، به هنگام ارشاد و هدايت و ترويج دين، از هيچ تلاش و کوششي فرو گذار نمي نمود. و در برخوردهاي اجتماعي، چنان متخلّق به اخلاق اسلامي و آداب اجتماعي بود و چنان با تواضع و فروتني از سخن و نظر ديگران استقبال مي نمود که اخلاق نيکش از شدت لطافت، نسيم را شرمنده مي کرد. او، ذکر خدا و توجه مداوم به مبدأ کمالات و فناي في الله و حضور در ميدان عملي فرهنگ و جامعه و خدمت به اسلام و مسلمانان را به شکل اعجاب انگيز جمع کرده بود. اين جامعيت، از ويژگي هاي بسيار ارزنده اوست. همين عارف و فيلسوف و مفسر بزرگ، که مقام معنويش در ملکوت و مقام علميش در اوج اساتيد حوزه علميه است، هنگامي که نياز مي بيند، با تن رنجيده و فرسوده خويش، بدون داشتن کمترين امکانات، ساعتها راه را با مشکلات مي پيمايد تا براي مستشرقي که مي خواهد شيعه را به عالم غرب بشناساند (هانري کُربَن)، چهره درستي از شيعه و معارف بلند اسلامي معرفي کند، تا مبادا، دوباره باز هم از اسلام و شيعه، چهره اي واژگونه و پوستيني وارونه به دنيا ارائه شود.

سلوک عرفاني علامه، يک سلوک خودخواهانه، فردي و بي محتوا نبود، بلکه عرفان عملي او بر عرفان نظري و براساس تفکر و شناخت و تعبد به مکتب و عشق به خدا و محبّت به انسان تکيه داشت.

 


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه