توجه به نماز سر وقت

با قایق گشت میزدیم، چند روزی بود عراقی ها راه به راه، بهمون کمین میزدند. سر یک آبراه، قایق حسین پیچید روبرویمان، ایستادیم و حال و احوال کردیم پرسید: چه خبر ؟ حسین آقا، چند روز بود قایمان خراب شده بود، حالا که درست شده مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم و مراقب بچه ها باشیم .

3851277435375069330

عصر که میشه میپریم پایین صبحانه، ناهار و شام را یکجا می خوریم. پرسیدند پس کی نماز میخونید؟ گفتم همون عصری ……   گفت : ((بیخود)) بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم …

و همانجا لب آب وایستادیم و نماز خواندیم …

کتاب یادگاران – خاطرات شهید حسین خرازی – خاطره ۲۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه