رفتار شناسی امام در امر ورزش و نيرومندسازي

قرآن، کتاب آسماني اسلام، بزرگ‌ترين سرمشق و راه‌گشاي زندگي انسان‌ها در همه‌ي شئون و امور تا روز قيامت است. در اين کتاب بزرگ ـ که کلام خالق انسان و تمام هستي مي‌باشد ـ آياتي وجود دارد که به گونه‌اي بر اهميت ورزش و نيرومندسازي جسم در کنار تقويت روح و بُعد علمي دلالت دارد و همچنين روايات زيادي از اهل بيت عصمت و طهارت وارد شده که همه مردم، مخصوصاً جوانان را به سوي ورزش و نيرومند کردن جسم سفارش کرده‌اند.

اما قدم برداشتن در اين راه نياز به الگويي دارد. چراکه نقش سازنده‌ي الگوي مثبت بر کسي پوشيده نيست. ما در اينجا برآنيم تا الگويي کامل و تمام‌نما را معرفي نموده و گذري بر سيره عملي آن بزرگوار داشته باشيم تا ورزشکاران عزيز بتوانند مسير زندگي فردي و اجتماعي و مادي و معنوي خويش را با آن منطبق ساخته و سعادت دنيا و آخرت را به دست آورند.

در اينجا توجه شما را به چند ماجراي تاريخي در مورد ورزش و قدرت بدني و ورزشي آن حضرت در سنين کودکي و بزرگسالي جلب مي‌کنيم.

پارچه‌ها را شکافت

امام صادق (ع) مي‌فرمايد:

فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علي مي‌گويد: هنگامي که علي مقداري رشد کرد، من او را با پارچه‌ي پهني محکم بستم و در گهواره قرار دادم ولي او با دستان و دندان‌هاي خود آن را شکافت. سپس او را در دو پارچه پيچيدم، آن دو پارچه را نيز شکافت، من به تعداد قطعات مي‌افزودم و او همه آن‌ها را پاره مي‌کرد، تا جايي که وي را در هفت قطعه که يکي از آن‌ها از جنس چرم و يکي نيز از جنس ابريشم بود، پيچيدم ولي او همه‌ي آن‌ها را پاره کرد و …[1]

علي (ع) در گهواره

عمر خطاب مي‌گويد:

زماني که علي در گهواره بود ماري را ديد که قصد نيش زدن آن را دارد. دستان امام بسته بود ولي او تلاش نموده و راست خود را خارج نموده و گردن مار را گرفت و آنچنان فشرد که انگشتانش به داخل بدن مار فرو رفته و مار در چنگ او جان سپرد. وقتي مادرش سر رسيد و مار را در دست فرزند خود ديد، فرياد زد و از مردم کمک خواست مردم نيز جمع شدند. آنگاه مادر حضرت خطاب به وي گفت:

«کَاَنَّکَ حَيدرَةَ[2] گويا تو يک شير خشمگين هستي![3]

کودک مبارک

جابر جعفي مي‌گويد: دايه‌ي حضرت علي (ع) زني بود از بني هلال که خود نيز کودکي داشت که يک سال از علي (ع) بزرگ‌تر بود. روزي دايه، اين دو طفل را در خيمه گذاشت و به دنبال کار خود رفت. فرزند دايه از خيمه خارج شده و خود را به سر چاهي که در نزديکي خيمه بود رسانيد. علي (ع) نيز با او همراه بود.

در اين موقع پسرک نزديک به چاه شده و با سر به داخل چاه واژگون شد. در همين لحظه، علي که از او کوچک تر بود، او را گرفته و همان‌طور آويزان نگاه داشت آن حضرت با دندانش يک دست و با دستش يک پاي آن کودک را گرفته بود و کسي با صداي بلند فرياد زد: اين مردم! بياييد و ببينيد که اين چه کودک مبارکي است که جان کودک مرا نجات داد. مردم جمع شدند در حالي که از قدرت و هوش حضرت علي (ع) شگفت زده شده بودند و او را تحسين مي‌کردند.[4]

کشتي

حضرت علي (ع) در سنين نوجواني بود که با مردان نيرومند و پهلوان، کشتي مي‌گرفت و همه‌ي آن‌ها را به زمين مي‌زد. مردان قدبلند و قوي هيکل را به روي دست بلند مي‌کرد و در هوا نگه مي‌داشت و آنگاه به سوي خود کشيده، به زمين مي‌زد و گاه با يک دست از قسمت نرم شکم آن‌ها گرفته و آن‌ها را به هوا بلند مي‌کرد و بعضي اوقات خود را به اسبي که در حال دويدن بود رسانده و وقتي با آن برخورد مي‌کرد، آن را به عقب مي‌راند.[5]

فشار دادن ساق دست

بسيار اتفاق مي‌افتاد که آن حضرت سنگ بزرگي را از قله کوه برداشته و با يک دست آن را گرفته و به پايين مي‌آورد. آن‌گاه آن را پيش روي مردم مي‌گذاشت، ولي حتي سه مرد نيرومند هم نمي‌توانستند آن را از جاي خود تکان بدهند. همچنين هرگاه آن حضرت ساق دست کسي را مي‌فشرد از شدت درد نمي‌توانست نفس بکشد و اگر بيشتر از حد فشار وارد مي‌نمود او را مي‌کشت.

زور بازوي علي (ع)

بارزترين نمونه‌اي که مي‌تواند قدرت بدني فوق بشري حضرت علي (ع) را معرفي نمايد ماجراي فتح قلعه‌ي خيبر است که متعلق به يهوديان بود.

مدتي در محاصره‌ي قواي اسلام قرار داشت، اما هيچ سرداري نمي‌توانست آن را فتح کند. اين قلعه و خندقي که در اطراف آن حفر شده بود، توسط تيراندازان حرفه‌اي فراوان و دليراني کم‌نظير، چون «مرحب» و برادرش «حارث» حفاظت مي‌شد. چندين سردار مسلمان به همراهي چندين هزار جنگجو، در چند مرحله تلاش کردند تا دروازه‌ي خيبر را بگشايند. ولي هيچکدام موفق نشدند از سد قهرمانان و جنگجويان يهود بگذرند و همه‌ي آن‌ها با به جاي گذاشتن تعدادي تلفات بازگشتند.

اين امر باعث شد روحيه‌ي مسلمانان تا حدودي ضعيف شود تا اين که پيامبر اکرم (ص) مأموريت فتح خيبر را به سردار هميشه پيروز اسلام، شير خدا، علي مرتضي (ع) محول فرمود.

روزهاي قبل، علي (ع) از جنگ معاف بود زيرا به مشيت الهي به درد چشم مبتلا شده بود. پيامبر گرامي (ص) با يک معجزه و از طريق ماليدن آب دهان، درد چشم آن حضرت را شفا بخشيد. علي (ع) با سرعت به سوي خيبر حرکت کرد و آنچنان سريع اسب مي‌راند که همراهان وي از او خواستند کمي آهسته‌تر براند.

وقتي به نزديک قلعه خيبر رسيد، پرچم اسلام را به زمين نصب کرد. در اين هنگام دروازه قلعه‌ي خيبر که از جنس سنگ بود، باز شد و گروهي از پهلوانان و جنگجويان خيبري، جهت مقابله با سپاه اسلام از آن خارج شدند. اولين کسي که به ميدان آمده و دو نفر از مسلمانان را به شهادت رساند، «حارث» برادر مرحب خيبري بود.

او آنچنان هيبت، قدرت و شجاعتي داشت که وقتي پا به ميدان گذاشت، سربازان مسلماني که پشت سر حضرت علي (ع) ايستاده بودند، از ترس چند قدم به عقب برگشتند. تنها علي بود که همچون کوه، استوار ايستاده بود و چند لحظه بعد با حارث درگير شد. اما اين درگيري چند ثانيه بيشتر به طول نيانجاميد. و پس از آن، پيکر بيجان حارث بر زمين نقش بست. وقتي مرحب (شجاع‌ترين و نيرومندترين سردار يهود) اين صحنه را ديد، خشمگين شد و با شتاب خود را به وسط ميدان رسانيد، تا انتقام برادر خود را بگيرد. او داراي لباس و ادوات جنگي مخصوصي بود که ديگران از پوشيدن و به کار بردن آن‌ها عاجز بودند. دو زره يماني بر تن نموده و کلاهي که از سنگ مخصوصي تراشيده شده بود بر سر داشت. روي اين کلاه سنگي نيز يک کلاهخود قرار داشت و نيزه‌اش سه من وزن داشت. آنگاه به رسم قهرمانان عرب ـ جهت معرفي خود و تضعيف روحيه حريف ـ اشعاري به‌عنوان رجز خواند.

حضرت علي (ع) نيز در برابر او رجزي سرود و شخصيت نظامي و نيروي بازوان خود را چنين به رخ دشمن کشيد:

ان الذي سمتني امي حيدره
عبل الذراعين غليظ القصره

 

ضرغام آجام وليث قسوره
کليث غابات کریه المنظره

«من همان کسي هستم که مادرم مرا حيدر (شير) خواند، مرد دلاور و شير بيشه‌ها هستم. بازوان قوي و گردن نيرومند دارم، در ميدان نبرد همانند شير بيشه‌ها صاحب منظري مهيب هستم».

آنگاه دو قهرمان به سوي يکديگر هجوم برده و با هم درآويختند. هنوز چند لحظه‌اي نگذشته بود که شير خدا با ذوالفقار خويش ضربتي بي‌نظير حواله‌ي سر دشمن نمود.

مرحب، سپر بر سر کشيد، اما سپر آهنين به دو نيم شد، شمشير به کلاه آهني رسيده و آن را نيز شکافت، کلاه سنگي نيز در هم شکسته و برق شمشير آن حضرت از بين پاهاي دشمن جستن نموده و مرحب به دو نيم شد.[6]

اين ضربت آنچنان سهمگين بود که برخي از دلاوران يهود که پشت سر مرحب ايستاده بودند پا به فرار گذاشته، به دژ پناهنده شدند و عده‌اي که فرار نکرده بودند، تن به تن با مولا علي (ع) جنگيده و همگي کشته شدند.

پس از آن نيز تعداد زيادي از يهوديان از پاي درآمدند و حضرت همچنان آنان را تعقيب مي‌نمود تا به نزديکي در خيبر رسيد در اين هنگام يکي از پهلوانان يهود ضربتي به دست چپ آن حضرت وارد ساخت که در اثر آن، سپر از دست آن حضرت افتاد و يکي از يهودیان نيز دليري نموده سپر را برداشت و به داخل دژ گريخت. گروه ديگري از يهودیان نيز پشت سر او و چون روباهاني که از جلوي شير بگريزند، فرار کرده، به داخل خيبر پناه بردند و به سرعت در آن را بستند، اما چند تن از جنگجويان آن‌ها که بيرون مانده و آن حضرت را بي سپر يافتند، دلير شده و به وي حمله نمودند. در اين هنگام، شير خدا پنجه در حلقه‌ي خيبر انداخته و با يکي دو لرزش، آن را از ديوار کنده و به‌عنوان سپر مورد استفاده قرار داد.[7]

اين در که از جنس سنگ سخت بود، به اندازه‌ي چهار ذرع در پنج وجب و به ضخامت چهار انگشت بود که حضرت آن را با دست چپ کنده و سپر خود قرار داده بود و در پايان آن را چهل ذراع به پشت سر خود پرتاب نمود. اين در، آنقدر سنگين بود که پس از پايان جنگ هفت، هشت، چهل، پنجاه و … حتي هفتاد مرد جنگي سعي کردند آن را از اين رو به آن رو کنند ولي موفق نشدند. وقتي که از حضرت سؤال مي‌شود:

هنگامي که از اين در به‌عنوان سپر استفاده کرديد، چقدر سنگيني احساس نموديد؟ پاسخ مي‌دهد: «به همان اندازه که از سپر خودم احساس سنگيني مي‌کردم». اما بايد دانست اين در به وسيله‌ي قدرت بشري کنده نشده بلکه قدرت الهي که در بازوان علي (ع) بود اين در را کند.

چنانچه حضرت علي (ع) مي‌فرمايد:

«من هرگز آن را با قدرت بشري از جا نکندم بلکه در در پرتوي نيروي خداداد و با ايماني راسخ به روز بازپسين اين کار را انجام دادم».[8]

کسالت

ورزش، دشمن کسالت، تنبلي و بي حالي و موجب نشاط و شادابي است. انسان‌هايي که ورزش نمي‌کنند ـ به ويژه اگر کار بدني نداشته باشند اغلب احساس سستي، کسالت، بي حالي و بي‌حوصلگي مي‌کنند.

شخص باايمان از کسالت به دور و هميشه بانشاط است[9] و مولا علي (ع) به شدت ما را از تنبلي، کسالت و آنچه موجب آن است بر حذر داشته و مي‌فرمايد: «لا تَتَّکِلْ في اُمُورِکَ عَلَي کَسْلانٍ؛[10] در کارهايت به انسان کسل و بي حال اعتماد نکن».

کار، نوعي ورزش

کار و اشتغال، يکي از ضروريات جامعه بوده و از جهات مختلف، فوايد متعددي بر آن مترتب است، يکي از مهم‌ترين آن‌ها در کار بدني، فوايد جسماني آن است. لازم به ذکر است که بين کار بدني و ورزش رابطه‌ي نزديک و تنگاتنگي وجود دارد و شايد بتوان همه‌ي کارهاي بدني را به نحوي ورزش دانست.

مولاي متقيان علي (ع) به کار و فعاليت اهميت زيادي مي‌داد و هميشه در فعاليت و تحرک بدني بود و مي‌فرمود:

«مَن يَعْمَلْ يَزِد قُوَّةً، مَن يُقَصِّرْ فِي العَمَل يَزِد فَترَةً؛

هرکس کار کند قوّتش بيشتر شده و هرکس در کار کردن کوتاهي کند، ضعيف‌تر خواهد شد».

ورزش در جهت خدمت به خدا

مولا علي (ع) در راز و نيازي که با معبود خويش داشت، مي‌فرمود: «قَوِّ عَلَي خِدمتِکَ جَوارِحي؛ پروردگارا! اعضا و جوارح مرا در راه خدمت به خودت، قوي و نيرومند گردان».

از اين فقره‌ي دعا چنين فهميده مي‌شود، که بايد ورزشکار و همه‌ي نيرو و توان او در جهت خدمت به خدا باشد، تا ارزشمند تلقي شود.

در سيره‌ي عملي علي (ع) جريانات زيادي است که مولا علي (ع) نيرو و توان خود را در همين راه گذاشته بود.

ورزش‌هاي اسلامي

در اسلام براي ورزش های سالمی چون اسب‌سواري، تيراندازي، شنا و شمشيربازي جايگاه و منزلت خاصي وجود دارد که بر کسي پوشيده نيست.

مولا علي (ع) بهترين، نيرومندترين و متخصص‌ترين شمشيرزن تاريخ بود و همچنين از نظر اسب‌دواني در حد اعلي بوده که قبلا بدان اشاره‌اي شد.

جالب اينکه شمشيرزني و شجاعت و سرعت عمل او در اين ورزش طوري بود که خود حضرت در نامه‌اي اين چنين به رخ معاويه مي‌کشد:

«فَاَنَا اَبُوحَسَن قَاتِلَ جَدِّک وخَالِک واَخِيک شدخاً يَوْم بَدْرٍ، وَذَلکَ السَّيفُ مَعِي؛[11]

من ابوالحسن هستم، کشنده‌ي جد تو (پدرِ مادرت هند جگرخوار که عتبه بن ربيعه باشد) و دایي تو (وليد بن عتبه) و برادرت (حنظلة بن ابي سفيان)، که آن‌ها را در جنگ بدر تباه ساختم و (اکنون هم) آن شمشير با من است».

«وَعندِي السَّيفُ الَّذي اعْضَضْتُة بِجدِّک و خَالکَ واَخِيکَ فِي مقامٍ واحدٍ؛[12]

و شمشيري که با آن به جدّ تو و دايي‌ات و برادرت در يک جا زدم، نزد من است».

همچنين در مورد سرعت عمل خويش در شمشيرزني مي‌فرمايد: «به خدا سوگند، پيش از آنکه به دشمن فرصت و توانايي دهم، با شمشيرهاي مشرفي[13] چنان به او خواهم زد که ريزه استخوان‌هاي سر او بپرد و بازوها و قدم‌هاي او قطع شود».[14]

حضرت علي (ع) گاهي اين فنون و تکنيک‌هاي شمشيرزني و نحوه غلبه بر حريف را به نيروها و يا فرزندان خويش آموزش مي‌داد که در خطبه 65 نهج البلاغه کليه آموزش‌ها آمده است.

نيزه‌زني

حضرت علي (ع) متخصص نيزه‌زني بود و در غزوه‌ي ذات السلاسل، نيزه‌ي هندي در دست داشت و همچنين فنون نيزه‌زني را نيز به سربازان خويش آموزش مي‌داد. به‌عنوان نمونه در خطبه 124 نهج البلاغه شيوه دور کردن و طرز پرتاب آن را آموزش مي‌دهد.

وزنه‌برداري

اگر به تاريخ صدر اسلام نگاه بيندازيم، نمونه‌هايي از وزنه‌برداري و تمرين آن، به چشم مي‌خورد. تا آن‌جايي که در تاريخ است که پيامبر اکرم (ص) قضاوت ـ بين جواناني که مي‌خواستند سنگي که به سنگ پهلوان معروف بود بلند کنند ـ را بر عهده گرفت و با اين عمل اين کار را تأييد ضمني قرار داد ولي در عين حال سعي کردند به ورزش آن‌ها جهت صحيح داده و آنان را در ضمن آراسته بودن به کمال جسماني و ظاهري، به کمالات معنوي و اخلاقي نيز بيارايند.

بايد شير خدا حضرت علي مرتضي، اميرالمؤمنين (ع) را قوي‌ترين وزنه‌بردار تاريخ دانست زيرا او بود که در بحبوحه جنگ و درگيري با دليران يهود، در کنار دروازه‌ي سنگي قلعه‌ي خيبر ـ هنگامي که سپر خود را از دست داد ـ پنجه‌ي نيرومند خود را آنچنان به در سنگي خيبر کوبيد که در آن فرو شده و آنگاه با يک حرکت آن در را از ديوار، جدا ساخته و تا آخر جنگ، به‌عنوان سپر ـ آن هم با دست چپ ـ از آن استفاده نمود. سپس يک سر آن را در يک سوي خندق نهاده و سر ديگر آن را ـ که مقداري از عرض خندق کوتاه‌تر بود ـ بر روي دست مبارک قرار داده و فرمود که 18700 نفر جنگجو از آن عبور کنند.

شنا و تيراندازي

در روايات اسلامي به ورزش، اهميت زيادي داده شده است. به‌عنوان نمونه مي‌بينيم که در حديث نبوي نه‌تنها آموزش کتابت و سواد يکي از وظايف پدر نسبت به فرزند پسر دانسته شده، بلکه بر آموزش شنا و تيراندازي، نيز که از وظايف پدر مي‌باشند مقدم شده است:

«حَقُ الوَلَدِ عَلَي وَالِدِه اَن يُعَلِّمَهُ الکِتابَةَ وَالسَّباحَةَ والرِمايَةَ واَن لا يَرزُقُه إلاّ طيِّباً؛ حق فرزند (پسر) بر عهده‌ي پدرش اين است که به او نوشتن و شنا کردن و تيراندازي نمودن را آموزش داده و جز از راه حلال روزي او را تأمين نکنند».[15]

خلاصه‌ي مطلب

جوانان بايد تلاش کنند تا خود را از زندگي ماشيني و اداري رها کنند و با انجام ورزش‌هاي مناسب و آموختن فنون مختلف، مخصوصاً فنون رزمي و دفاع شخصي، بر قدرت بدني و نيروي جسماني خود بيفزايند و بدانند که بدن سالم و نيرومند در نشاط روحي انسان نيز بسيار مؤثر است. جامعه اسلامي و جوانان ديندار و حزب اللهي نبايد به بهانه‌ي دوري از دنيا و توهّم تضاد دين با دنيا از ورزش و کسب نيروي جسماني غفلت کنند زيرا اين کوتاهي سبب مي‌شود کساني که از نظر ديني ضعيف هستند ولي در ورزش و نيرومند کردن جسم خود کوشا بوده‌اند، بر دينداران غلبه کرده و آن‌ها را تحت فشار قرار دهند. امر به معروف و نهي از منکر که دو تکليف مهم اسلامي است و همچنين عزّت و سربلندي و دفاع از خود و جامعه و همچنين انجام بسياري از عبادت‌ها و واجبات نياز به جسمي سالم و نيرومند دارد.


[1]. بحار ج 41 ص 274.

[2]. هنگامي که حضرت علي (ع) با قهرمان خيبر «مرحب» روبه‌رو شد در رجزيکه خواند به همين ماجرا اشاره نموده و فرمود: «انالذي سمتني امي حيدرة؛ من آن هستم که مادرم مرا شير خشمگين ناميد.

[3]. بحار ج 41 ص 274.

[4]. همان ص 275.

[5]. بحار ج 41 ص 275.

[6]. ناسخ التواريخ ج 2 ص 280.

[7]. بحار ج 41 ص 281.

[8]. فروغ ابديت ج 2 ص 652.

[9]. الحياة ص 300 عن اميرالمؤمنين.

[10]. الحياة ص 300.

[11]. نهج البلاغه نامه 10.

[12]. نهج البلاغه نامه 64.

[13]. مشارف، نام قرآني بود که شمشير مشرفي به آن منسوب بود.

[14]. نهج البلاغه خطبه 43.

[15]. ميزان الحکمه ج 10 ص 720.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه