رفتار شناسی امام درساده‌زيستي

زندگي ساده و بي‌آلايش انسان‌هاي الهي همواره دل‌هاي شيفتگان حقيقت را به سوي خود جذب مي‌کند. هنرمند آن انساني است که ارزش‌هاي الهی انسانی را آن‌چنان در خويشتن متبلور سازد که نه‌تنها حقيقت خويشتن را شکوفا نمايد بلکه الگوي ديگران نيز قرار گيرد. زندگي مولا علي (ع) سراسر جذبه و کشش به سوي ارزش‌هاي الهي انساني است. انساني که فضيلت‌هاي آن بي‌پايان و جاذبه‌هاي آن بي‌ساحل مي‌باشد علي در خانه گلين در مقابل کاخ سبز شام قد علم مي‌کند. زندگي شخصي او سراسر فرياد عليه کاخ‌نشينان دنيا و ستم پيشگاني که جز ارضاي غرايز خويش به چيز ديگر نمي‌انديشند، مي‌باشد. علي (ع) سرمايه داري است که آن را با تلاش و کوشش و کشاورزي به دست آورده، اما خود را در سطح ضعيف‌ترين مردم جامعه قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد:

«چگونه من راضي شوم که به من بگويند که امير مؤمنان است و با مؤمنان و مردم شريک دشواري‌هاي آنان نباشم و يا در تنگناهاي زندگي آنان الگو نباشم؟».[1]

لباس ساده و کهنه

زمان رهبري و خلافت امام علي (ع) بود و مسلمين بر اثر فتوحات، داراي امکانات خوبي بودند و طبعاً مردم در وضع اقتصادي خوبي قرار داشتند. فرماندهان و ديگران لباس نو و زيبا مي‌پوشيدند. ولي شخصي ديد که مولا علي (ع) لباس کهنه و وصله‌دار پوشيده است. از روي تعجب با امام در اين مورد گفتگو کرد. امام فرمود:

«پوشيدن اين لباس کهنه، دل را خاشع و نفس اماره را خوار مي‌کند و مؤمنان از آن سرمشق مي‌گيرند».[2]

در اينجا به تناسب به داستان ذيل توجه کنيد.

در روايت آمده، علي (ع) شمشيرش را به بازار آورد و اعلام کرد که کيست اين شمشير را از او خريداري کند. شخصي علت را سؤال کرد، امام فرمود:

«سوگند به خدا اگر به اندازه‌ي يک پيراهن پول مي‌داشتم شمشيرم را نمي‌فروختم»

آن شخص گفت: من حاضرم که پيراهني نسيه به تو بفروشم و هنگامي که سهميه‌ي حقوق تو رسيد، پول پيراهن را به من بپرداز.

امام اين پيشنهاد را پذيرفت و پيراهن را از وي نسيه خريد و وقتي بعد از مدتي سهميه‌اش را دادند، پول پيراهن را به فروشنده پرداخت.[3]

لباس بافته شده خانواده

امام به کار و توليد و خودکفايي اهميت فراواني مي‌دادند و نيازهاي خود را به دست تواناي خود برطرف مي‌کرد و فرزندان و همسران خود را نيز به کار و توليد و سازندگي تشويق مي‌فرمود که لباس‌هاي مورد احتياج را با دست مي‌بافتند و از پشم‌ريسي فراهم مي‌کردند. مولا علي (ع) در سخنراني پس از جنگ جمل بدان اشاره کرد.[4]

اصلاح لباس با دست خويش

لباس‌هايي که امام براي خود مي‌خريد و مي‌پوشيد، اگر آستين‌ها يا دامن آن بلند بود به خياطي نمي‌داد، بلکه خود با قيچي آن را کوتاه و اصلاح مي‌کرد و سپس مي‌پوشيد؛ يعني بيشتر به ساده‌پوشي و خودکفايي در کار و امور زندگي مي‌انديشيد و منتظر نمي‌ماند تا لباس را به خياط بدهد و نوبت بگيرد. در تاريخ است که:

سپاهيان امام علي (ع) از کوفه به سوي بصره در حال حرکت بودند. در راه، براي رفع خستگي، توقف کردند. عبدالله بن عباس مي‌گويد: من نيز از سپاهيان بودم و به حضور علي (ع) آمدم، ديدم مشغول وصله کردن کفش خويش مي‌باشد. امام به من فرمود:

«اين کفش چقدر قيمت دارد؟»

گفتم: قيمتي ندارد.

فرمود: «سوگند به خدا، همين کفش بي ارزش براي من دوست داشتني‌تر از رياست و حکومت بر شما مي‌باشد، مگر آنکه بتوانم با اين حکومت، حقي را زنده کنم و باطلي را نابود نمايم».[5]

پيراهن؟!

«ابي اسحاق سبيعي» مي‌گويد:

من در کودکي با پدرم به نماز جمعه رفتم. علي (ع) را ديدم که خطبه مي‌خواند، اما هرچند گاه پيراهن خود را با دست تکان مي‌داد. از پدرم پرسيدم: آيا براي گرما چنين مي‌کند که به خود باد بزند؟

پدرم گفت: نه بلکه امام يک پيراهن دارد و آن را شسته و چون هنوز خشک نشده است آن را به حرکت درمي‌آورد که زودتر خشک شود.[6]

امام در حال خطبه فرمود:

«همين نيم تنه‌ام را آن‌قدر وصله زده‌ام که ديگر از وصله زدنش شرم دارم».[7]

سرماي زمستان

«هارون بن عنتره» از پدرش نقل مي‌کند که در فصل زمستان بر علي (ع) وارد شدم در حالي که سرما در نهايت شدت بود. ديدم لباس آن حضرت منحصر به يک قطعه قطيفه کهنه است و از سرما مي‌لرزد. عرض کردم يا اميرالمؤمنين آخر تو امير و بزرگ و خليفه‌ي پيامبري. خداوند براي تو و خانواده‌ات از اين اموال سهم و نصيبي قرار داده، چرا با خود اين چنين مي‌کني و آزار مي‌بيني؟ امام فرمود:

«به خدا قسم از بيت‌المال شما چيزي کم نخواهم کرد و اين قطيفه همان است که من به هنگام بيرون آمدن از مدينه (يا از خانه‌ام) پوشيده‌ام.[8]

حصير کهنه

«سويد» نقل کرده است که به خانه علي (ع) وارد شدم. در خانه به جز از حصير کهنه که در روي آن نشسته بودم چيزي نديدم. گفتم:

يا اميرالمؤمنين تو حاکم و پادشاه مسلمانان و صاحب بيت‌المال ايشان هستي و مردم به خدمت تو مي‌آيند و در خانه‌ي تو بيش از حصير کهنه چيز ديگري نمي‌بينم.

امام فرمود:

«اي سويد، در محل کوچ و عبورگاه ساختمان مجهز نمي‌سازند زيرا منزل بقا و ابدي در پيش است. لوازم و متاع خود را به آنجا فرستاديم و ما نيز به اين زودي به سوي آن خواهيم رفت».[9]

افطار امام در مسجد

عربي وارد مسجد شد که علي (ع) در آن‌جا به اعتکاف نشسته بود. وقت افطار اميرالمؤمنين را ديد که روزه‌ي خود را با آرد جو افطار نمود و مقداري هم به وي داد. عرب آن را به کنار دستار خود بست و از مسجد بيرون آمد و به خانه‌ي حسنين (عليهما السلام) رفت و با ايشان غذا خورد و گفت: مرد غريب و بيچاره‌اي در مسجد نشسته و غير از اين آرد جو غذاي ديگري ندارد، دلم برايش سوخت مقداري از اين طعام مطبوع را براي او ببريد تا بخورد. حسنين (عليهما السلام) چون اين سخن را شنيدند بسيار گريه کردند و گفتند:

«او پدر ما اميرالمؤمنين علي (ع) است که جان عزيز خود را بدين‌گونه رياضت‌ها و ساده‌زيستي‌ها عادت داده است».[10]

آري اين بود طرز زندگي يک مرد خدا و آهنين پنجه‌اي که ميلياردها درهم و دينار از اموال عمومي در اختيار داشت اما چنان مصفا و پيراسته از لذائذ دنيا بود که او دنيا را بنده‌ي خود مي‌دانست، نه اينکه دنيا و متاع فريبنده‌ي آن، او را اسير و بنده‌ي خود سازد و بر حسب اراده‌ي خود او را مسخر و به خود مطيع نمايد.

امام علي (ع) و تشريفات

يکي از ارزش‌هاي دوران حکومت پيامبر اکرم (ص) ساده‌زيستي حاکمان بود که فرهنگ تشريفات بعد از رحلت پيامبر اکرم (ص) توسط حاکمان و طاغوتيان جايگزين آن گرديد.

اما اميرالمؤمنين (ع) از ابتداي خلافت، به شدت با تشريفات به صورت‌هاي مختلف مبارزه کرد و به احياي سنت نبوي همت گماشت.

زماني که آن بزرگوار از مدينه به کوفه آمد پيشنهاد شد که به دارالاماره‌اي رود که سعد بن ابي وقاص بنا کرده بود ولي حضرت نپذيرفت چراکه از نگاه او اساس کاخ‌نشيني با روح اسلام منافات داشت و از اين رو فرمود:

«قصر مرکز تباهي و فساد است».[11]

علي (ع) و اشرافي‌گري

به مولا علي (ع) خبر دادند که استاندارش در بصره به يک مهماني اشرافي دعوت شده و بر سر سفره‌ي رنگيني نشسته است. حضرت بر مي‌آشوبد و استاندار را مورد سرزنش قرار مي‌دهد.

او مي‌فرمايد:

«اي پسر حنيف! به من خبر رسيده که بر سر سفره‌ي رنگارنگ دعوت شدي و شتابان سوي آن رفتي و گمان نمي‌کردم که به مهماني عده‌اي بروي (و با آنان همساز شوي) که مستمندان و نيازمندان را از خود مي‌رانند و اشراف و اغنيا را به خود مي‌خوانند…».[12]


[1] . نهج البلاغه نامه 45.

[2]. نهج البلاغه، حکمت 103.

[3]. بحار ج 41 ص 136.

[4]. وسائل الشيعة ج 11 ص 83.

[5]. منهاج البراعه ج 7 ص 213.

[6]. بحار ج 8 ص 739.

[7]. مناقب مرتضوي ص 360.

[8]. بحار ج 40 ص 334.

[9]. احقاق الحق ج 8 ص 215.

[10]. مناقب مرتضوي ص 363.

[11]. فروغ ولايت ص 403.

[12]. نهج البلاغه نامه 45.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه