فاطمه، جلوه نماى جمال خدايى

فاطمه، شب قدر عارفان

در آسمان معرفت حضرت زهرا(عليها السلام)، برترين انديشه هاى بشرى، حيران و تيزپروازترين عقل ها، سرگردان گشته اند. بلنداى رُتبت و اوج منزلت اين دُر يكدانه خزاين عرش الهى، چنان والا و بالاست كه در گستره ادراك نمى گنجد.

بنابر روايات متعدد و معتبرى كه از ائمّه طاهرين(عليهم السلام)رسيده، حقيقت ليلة القدر به وجود فاطمه زهرا(عليها السلام)تفسير شده است.

آرى، حقيقت ليلة القدر، وجود يگانه زهراست. و چرا چنين نباشد؟ حال آن كه ليلة القدر، ظرفِ نزول قرآنِ صامت است و فاطمه، ظرف نزول يازده قرآن ناطق.

انسان هاى به تكامل و فعليّت رسيده، قرآن ناطقند و اين فاطمه است كه ظهور يازده كلام اللّه ناطق گرديده است:

فاطمه، از نظر حقيقت، باطن ليلة القدر است. وَ ما اَدْريكَ ما لَيْلَةُ القَدْر ; چه كس را ياراى آن خواهد بود تا ليلة القدر را درك نمايد؟!

بارى، قدر و منزلت فاطمه براى مردمان، نهان است به همان سان كه عظمت شب قدر براى ايشان، پنهان است. به ديگر سخن، معرفت حقيقى فاطمه، همان قدر در اوج و دست نايافتنى است كه ادراك شب قدر.

او، همان حقيقت يگانه اى است كه رازگُشاى حقايق، حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام)، معرفت وى را هم طراز ادراك شب قدر معرفى مى فرمايد:

«اللّيلةُ»، فاطمةُ و «القَدْرُ»، اَللّهُ. فَمَنْ عَرَفَ حقَّ معرفتها فَقَدْ ادركَ ليلةَ القَدْرِ…(3); «ليلة»، فاطمه است و «قدر»، اللّه; از اين روى هر آن كه به شناخت حقيقى فاطمه، توفيق يابد، بى گمان شب قدر را درك كرده است.

 

تو حقيقت ليلة القدرى

يافاطمه!

تو حقيقت ليلة القدرى; همان شبى كه فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حكيم;

پس تو ميزان جداسازى حق از باطلى.

يا زهرا!

تو تفسير ليلة القدرى ; همان شبى كه ظرف نزول حقيقت قرآن گشته است .پس تو حقيقت قرآنى و ظرف نزول يازده كلام اللّه ناطق .تو آيينه دار تامّ اسما و صفات پرودگارى .

يا راضيه!

تو باطن ليلة القدرى; همان شبى كه مباركه(1) است و همان شبى كه حاجات بندگان در آن برآورده مى شود و دُعاى ايشان در آن به اجابت مى رسد. هنگامه ريزش فيوضات، خيرات و بركات بى نهايت الهى.پس تو سرچشمه بى كرانه بركت و خير كثيرى.

تو تجلّى تمام رحمتِ ربّى.تو وجيهه عنداللّهى كه عرض نياز حاجتمندان با وساطت تو به درجه اجابت مى رسد.

يا طاهره!

متحيرم كه چه خوانمت؟ تو مظهر واجب الوجودى. تو معنى جان ممكناتى.تو جام جهان نُماى ذاتى.تو مظهر جمله صفاتى.تو مجهولة القدرى; همان گونه كه مخفية القبرى.

تنها خدا مى داند كه در آفرينشت چه كرده است; تنها خدا.

 

فاطمه، حقيقتى يگانه

يا فاطمه!

طاهره اى يا طهارت بخش اهل بهشت!

بتولى يا لياقت بخش برين سرنوشت!

تقيه اى يا تلاقى گاه قرآن و عترت با نبوت!

معصومه اى يا ميعادگاه كتاب و امامت با رسالت!

نمى دانم چگونه توصيفت كنم!

شگفتا از تو!

شگفتا كه شگفتى و شيفتگى بشر را با تو پايانى نيست!

تو كيستى و داراى چه ظرفيتى كه هم قرآن را، هم نبوت را و هم امامت را در خود گنجانده اى؟!

تو را چه وسعت و عظمتى است كه ميعادگاه قرآن و امامت با رسالت گرديده اى؟!

چنين ظرفيت شگفتى، تنها شايسته و سزاوار مقام توست كه در دوره زندگى ات، دوام بخش رسالت پدر بودى و حفاظت بخش امامت همسر و ايمنى بخش كتاب برتر; استمراردهنده خط رسالت بودى و حفظ كننده سير امامت و منع كننده تحريف از كتاب پركرامت.

فاطمه، سفارش شده برترين رسول الهى

در فضيلت فاطمه زهرا(عليها السلام) همين بس كه اشرف مخلوقات و برترين كاينات، پيامبر رحمت، محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله)، عُمرى را به معرفى فاطمه مى پردازد; در هر فرصت مناسبى از فضل و فضيلت فاطمه سخن مى راند و احترامى بى حد و حصر در حق وى روا مى دارد تا شايد اين فرشيان حق ناشناس، قدرشناس اين گوهر دردانه عرشى گردند.

روزى پيامبر، در حالى كه دست فاطمه(عليها السلام) را گرفته بودند، از منزل خارج شدند و در ميان جمع مسلمانان حضور يافتند و خطاب به ايشان فرمودند:

هر كه اين دختر را مى شناسد كه مى شناسد، اما هر كه او را نمى شناسد، بداند كه او فاطمه دختر محمد است. او پاره وجود من است. او قلب من است. او روح ميان دو پهلوى من است. هر كه او را بيازارد مرا آزرده است و هر كه مرا بيازارد، همانا خدا را آزار و اذيت رسانيده است.

اين فرموده هاى حكمت آميز از زبان پاك وجودى صادر شده كه طبق صريح آيات قرآن، هرگز رفتارى از روى خواسته هاى نفسانى يا گفتارى برخاسته از احساسات غيرعقلايى از وى صادر نمى شود و سخن او، جز وحيى نيست كه بر او الهام مى شود .

بارى، گفتارش عين حكمت است. رفتارش عين حقيقت است. سخنش عين وحى الهى است. كلامش عين خواست خدايى است. كردارش عين رضايت بارى است .چنين وجود نورانى و پاكى در شأن يگانه دخترش مى فرمايد:

فِداكِ اَبُوكِ يا فاطِمَةَ !(2) پدرت بادا فداى بود تو! اى فاطمه !

اين بيان نورانى پيامبر، برانگيزنده معرفتى بس عميق نسبت به مقام بى نظير فاطمه(عليها السلام)مى تواند باشد و رساننده اين واقعيت كه فاطمه(عليها السلام)، جان و جانان رسول خداست; فاطمه، رَوح و ريحان رسول خداست; فاطمه پاره اى از وجود رسول خداست و در يك كلام: فاطمه، مايه قوام و استمرار وجود رسول خداست.

 

فاطمه، جلوه نماى جمال خدايى

هر موجودى به اندازه ظرفيت وجودى خويش، پرتوى از نور جمال احدى را نمودار مى سازد ; از اين روى به هر ميزان كه ظرفيت وجودى موجود كامل تر باشد، تجلّيات بيشترى از انوار جمال را منعكس مى نمايد. در نتيجه، هر چه مرتبه وجودى قوى تر باشد، جمال آن بيشتر و مشاهده آن لذت بخش تر خواهد بود.

آن هنگام كه نور فاطمه از نور عظمت و جلالت الهى سرچشمه گرفت، تمام آسمان ها را غرق نورافشانى خويش گردانيد; تا جايى كه ملايكه آسمان ها از عظمت اين آفريده خدايى، جملگى بر آستان ربوبى سر به سجده ساييدند و مات و حيران پرسيدند:

اى پرورش دهنده ما! و اى سيد و سرور ما! حقيقت اين نور بى نظير چيست؟!

در پاسخِ سؤال خويش، شنيدار اين وحى الهى شدند كه:

اين آفريده، پرتوى است از نور من كه در آسمانم جايش داده ام; او را از عظمت بى انتهاى خويش آفريده ام; او را از صُلب پيامبرى از پيامبرانم خارج خواهم گردانيد كه با فضيلت ترين پيامبران است; از اين نور، امامانى را برمى انگيزم كه امرِ مرا اقامه مى كنند و به حقيقت من رهنمون مى شوند; ايشان را جانشينان خويش در روى زمين، بعد از خاتمه وَحيَم، قرار خواهم داد.

 

نور تبسم فاطمه عليها السلام

بهشتيان در جنت هاى جاويدان غرقِ لذت بَرى از انواع نعمت هاى بهشتى مى باشند كه به ناگاه نورى فروزنده همچون نور خورشيد، همه بهشت ها را نورافشان مى كند. تلألؤ اين نور، تمام توجه بهشتيان را از لذت ها و نعمت هاى بهشتى بازگردانده، به خود معطوف مى دارد. در اين هنگام ، در حالى كه غرق تماشاى اين نور گشته اند، با تعجب و حيرت از يكديگر مى پرسند: اين نور چيست و از آن كيست؟! شايد كه پروردگار پرعزّتِ ما جلوه گر شده و بر ما نظر افكنده است!!!

برخى ديگر در پى نظاره اين نور بى مثال به مناجات با خداوند دل مى سپارند و مى پرسند: پروردگارا! همانا در كتاب خود در وصف بهشت فرموده اى: بهشتيان، در جنّت خورشيدى نمى بينند; پس اين خورشيد فروزان كه نور همه جنان در پيشگاه آن بى فروغ است، چيست؟!

و در نهايت، پاسخِ خود را مى يابند ; اين نور، نور تبسم فاطمه زهرا(عليها السلام) به روى على مرتضى(عليه السلام) در فردوس اعلاست كه نورافشان جنان و لذت بخش جنتيان گرديده است; چنان نورى بى مثال كه انوار جنان با وجود آن، توان فروغ و پرتوافشانى نمى يابند و لذتى وصف ناشدنى كه تمام نعمت ها، لذت ها و بهجت هاى بهشتى در پيشگاه آن، مجال دلربايى و عشوه گرى نمى يابند.

نور تبسم فاطمه(عليها السلام) به روى اميرمؤمنان(عليه السلام) در بهشت، والاترين لذت و بى مثال ترين ابتهاج بهشتيان مى شود و اين خود شاهد ديگرى است بر كمال ظرفيت وجودى فاطمه.

فاطمه(عليها السلام)، فدايى ولايت

يكى از ضرورى ترين عرصه هايى كه در آن بايستى به فاطمه زهرا(عليها السلام)اقتدا نمود، عرصه دفاع از حريم امامت و ولايت مى باشد.

در فرهنگ شيعيان، حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام)به عنوان حامى و فدايى ولايت لقب گرفته اند; چرا كه او در كوتاه دوره زندگانى خويش پس از هجران رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) زيباترين جلوه پاسدارى از حريم ولايت را به تصوير كشانيد و يگانه ترين اسوه گرى را در اين گستره بر تارك تاريخ جاودانه گردانيد.

فاطمه (عليها السلام) شيداترين پروانه شمع امامت بود; پروانه عاشقى كه با سوختن و فداسازى خويش به همگان آموخت كه امام برحق چونان كعبه است ; كعبه اى كه مردم بايستى بر گِردش طواف نمايند ; نه او بر گِرد مردم.

اين، فاطمه بود كه عاشقانه ترين پاسداشت را از حريم امامت روا داشت. اين، فاطمه بود كه يگانه ترين اسوه دهى را در همرهى با ولايت ادا ساخت; همو كه پهلويش شكست و در خون نشست; اما لحظه اى از ياورى ولّى امر خويش از پاى ننشست; هموكه با فريادهاى جگرسوز خويش، زيباترين شعار ولايت مدارى را در گوش جان پيروان خويش طنين انداز ساخت: اى ولى امر من! روحم به فداى روح تو و جانم سپر بلاى تو! هماره همراه تو خواهم بود; چه در خير و نيكى به سر برى و چه در سختى و بلا گرفتار شوى!

بارى، پيشتازترين، خالص ترين و كارى ترين حمايت گر ولايت و امامت، فاطمه(عليها السلام)بود و هموست كه بايستى مقتدا و اسوه ما در اين برهه از زمان واقع شود.

بهترين سيره براى بانوان

پيامبر(صلى الله عليه وآله) روزى از جمع مسلمانان حاضر در مسجد سؤال كردند كه اَىُّ شَىْء خَيْرٌ لِلنِسَّاءِ; چه روش و سيره اى براى زندگانى بانوان بهتر است؟

هر كس به فراخور معرفت خويش جوابى داد; اما هيچ جوابى پيامبر را قانع نمى ساخت. در اين هنگام سلمان فارسى كه در آن روزگار پيرمردى باوقار و پرذكاوت بود، با خود انديشيد كه پاسخِ اين سؤال دقيق از سطح عمومى انديشه مردان فراتر است. از اين روى، خود را به خانه زهرا(عليها السلام) رسانيد و پاسخ سؤال پيامبر را از يگانه دخترش جويا شد. حضرت زهرا(عليها السلام) در پاسخ سؤال پدر فرمودند: براى زنان بهتر است كه مردان نامحرم را نبينند و مردان نامحرم نيز ايشان را نبينند.

سلمان به مسجد بازگشت و پاسخ را طرح نمود. پيامبر دانستند كه اين پاسخ از خود سلمان نيست; از اين روى پرسيدند: اين جواب را از كه آموختى؟

سلمان عرضه داشت: سؤال شما را از دخترتان زهرا پرسيدم و چنين پاسخ شنيدم.

پيامبر در اين هنگام فرمودند: جُعِلَتْ فِدَاهَا أَبُوهَا … إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى; پدرش به فدايش باد … به راستى كه فاطمه پاره اى از وجود من است.

زهرا عليها السلام در جبهه جهاد فرهنگى

از اساسى ترين كارهاى پيامبران، امامان و ديگر مصلحان الهى، تلاش براى ريشه كنى جهل و رذالت مردمان و شكوفاسازى عقل و فطرت ايشان بوده است.

در ميان معصومان(عليهم السلام) جهاد فرهنگى امّ الائمه، صدّيقه طاهره(عليها السلام)جايگاه و منزلتى ويژه دارد; چرا كه او دست پرورده مستقيم رسول خدا و استمرار وجود او است; علم او از علم پيامبر و سيره او همان سيره رسول خداست.

آرى، او همچون پدرش، مربى اخلاق بود و معلم قرآن;(2) مقامى كه تنها از آنِ پيامبر و اهل بيت پاك نهاد او است.

او، عمرى را با تلاشى بى امان، در نهايت مهربانى و دلسوزى به تعليم و تبليغ معارف دين و تربيت دين باوران پرداخت.  زهرا، ميراث دار عطوفت و حكمت نبوى است. وجود او، همچون وجود رسول خدا، سراسر نورانيت و لبريز از عطوفت است.

گفتار او همه عين حكمت و درايت و سرچشمه نور و معرفت است; چرا كه پاره همان وجودى است كه هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد و كلام او جز وحى و الهام الهى چيزى نيست.

آرى، بر همگان لازم است كه با اقتدا به حضرت زهرا و فرزندان او در مقابل شبيخون وسيع دشمن در عرصه فرهنگ، مردانه بايستند و در مقابل صدمات و مشكلات اين جهاد عظيم، صبور و شكيبا باشند و هيچ گاه از مجاهدت علمى و عملى در قلمرو امور فرهنگى خسته نشوند و بدانند كه هر گام خالصانه اى كه در اين عرصه برمى دارند و هر كلمه اى كه مى آموزانند، در پى دارنده اجرى بزرگ و مايه تقرب هرچه بيشتر به مادر مهربان شيعيان، صدّيقه طاهره(عليها السلام) و نزديكى به خداوند است; چرا كه از رهگذر اين جهاد فرهنگى سنخيت و شباهت بيشترى به ايشان مى يابند و در عالم معنا به ايشان نزديك تر مى شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه