شرط مدیریت بر دیگران

این جمله را به خاطر بسپارید: «خود را اداره کنید؛ تا در مدیریت بر دیگران، تلخى به بار نیاورید»!

این توصیه از اداره یک مجموعه کوچک تا مدیریت جهانى را زیر پوشش قرار مى‏دهد و عبارت دیگرش این است: «اداره خود، شرط مدیریت بر دیگران است». بنابراین، براى موفقیت در مدیریت بر دیگران، ابتدا استعداد اداره خود را به فعلیت برسانید و این سخن امام حسن‏علیه‏السلام، «هر کس بنده خدا شود، خدا همه را بنده او مى‏کند»1 را همواره در نظر داشته باشید.

گام اول؛ مدیر خود باش!

حضرت یوسف از همان آغاز به دو بال «حکمت و علم» مسلح شد؛2 «و لما بلغ اشده آتیناه حکماً و علماً و کذلک نجزى المحسنین» و با همین دو، توان «مدیریت غرایز» را یافت؛ تا آن جا که امام صادق‏علیه‏السلام فرمود: «یوسف، انسان آزاده‏اى بود که حسادت برادران، اسارت چاه، شهوت زنان، زندان، تهمت، ریاست و قدرت در او اثر نگذاشت».

وقتى زن عزیز مصر درها را بست و یوسف را به خود فراخواند، این جمله را از دهان یوسف شنید: «پناه به خدا که او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته است و ستم‏کاران، هرگز رستگار نمى‏شوند».4

همان دو بال حکمت و علم به یوسف نشان داد که باید «کرامت انسانى» خود را نزد خدا حفظ کند5 و یوسف هم تمایلات را با این قانون، سنجید و تابع آن ساخت‏6 و این، یعنى مدیریت خود!

شما هم اگر در برابر نفس اماره و کشش غرایز، در عمل به خدا پناه ببرید و در هنگامه درگیرى با «زلیخاى دنیا»، به فکر «فلاح مملکت وجودتان» باشید،7 قواى درونى را اداره کرده، کشور وجودتان را از بحران رها ساخته، دچار «لا یفلح الظالمون» نمى‏شوید و گرنه، به جاى «ریاست بر خود»، «اسیر خود» شده‏اید!

پس بکوشید در دنیاى مدیریتتان، مشمول این سخن امیر مؤمنان شوید که فرمود:

«اجل الامراء من لم یکن الهواء علیه امیراً؛ با شکوه‏ترین امیرها، کسى است که هواى نفس، امیر او نشود».8

گام دوم؛ مدیر دیگران‏باش‏

وقتى یوسف، «مدیر کشور جان» شد و «خود را قبل از کارگزارانش سیاست کرد»،8 جلوه‏هاى آن، چشمان مردم را خیره کرد و شایستگى مدیریت مصر، در او عیان شد9 و خودش را «نامزد مدیریت و ریاست» کرد؛ «قال اجعنلى على خزائن الارض انى حفیظ علیم و کذلک مکنا لیوسف فى الارض…» و این درخواست، براى «پیش‏گیرى از ضررهاى حضور افراد نالایق در مقام‏هاى مدیریتى، در آن شرایط بحرانى بود».10

یوسف وقتى مدیریت بر مردم را ابزارى براى ادامه «اداره من» و «اسارت من» دید، به استقبالش شتافت. امام رضاعلیه‏السلام فرمود: «وقتى ضرورت ایجاب کرد که یوسف سرپرستى خزان مصر را بپذیرد، خود پیشنهاد داد».11

شاهد این سخن این که بعد از پایان دوره قحطى، به پادشاه گفت:

«گواه باش که همه مردم را آزاد کردم و اموالشان را به آنان بازگرداندم و تخت و خاتم تو را نیز پس مى‏دهم. حکومت بر مردم براى من، وسیله نجات مردم بود؛ نه چیز دیگر. تو نیز با آنان به عدالت رفتار کن».

همین رویکرد به قدرت، عامل جذب پادشاه شد و او به رسالت یوسف ایمان آورد و گفت: باید حاکم بمانى؛ «انک الیوم لدنیا مکین امین»؛ یعنى کار آمدى مدیریت یوسف، دین یوسف را در سطح ملى و حکومتى هم به کرسى مدیریت نشاند.

پى‏نوشت:

1. تنبیه الخواط، ج‏2، ص‏108.

2. محسن قرائتى، تفسیر نور، ج‏6، ص‏54.

3. همان، ص‏18؛ به نقل از تفسیر نورالثقلین.

4. یوسف، آیه 23.

5. تفسیر نور، ج‏6، ص‏18.

6. قرآن بارها بر این حاکمیت تصریح مى‏کند؛ مانند «ما کان لمؤمن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبینا»(احزاب، آیه 36).

7. «اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک» (بحارالانوار، ج‏67، ص‏64).

8. شرح غررالحکم، ج‏2، ص‏438.

9. یوسف. آیه‏54.

10. همان، آیه 55 و 56.

11. تفسیر نور، ذیل ایه 103.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه